زاهر
نویسه گردانی:
ZʼHR
زاهر. [ هَِ ] (اِخ ) ابن احمدبن ابی مغانم ثقفی اصبهانی محدث متوفی در 607 هَ . ق . از محمدبن علی بن ابوذر و سعیدبن ابوالرجا و زاهربن طاهر و جمعی دیگر استماع حدیث کرد و حضوراً (بحضور در مجلس ) از جعفربن عبداﷲ ثقفی روایت دارد. (از شذرات الذهب ج 5 ص 25).
واژه های همانند
۴۴ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۹ ثانیه
ظاهر. [ هَِ ] (اِخ ) سیف الدین ططر، مکنی به ابوالفتح . ششمین سلطان ممالیک برجی مصر. پس از احمد، مظفر در سال 824 هَ . ق . به حکومت نشست لکن...
ظاهر. [ هَِ ] (اِخ ) (شیخ ...) صدفی . او راست : «السر المصون فیما کرم به المخلصون ». (کشف الظنون ).
ظاهر. [ هَِ ] (اِخ ) غازی غیاث الدین بن سلطان صلاح الدین یوسف بن ایوب ، ملقب به الملک الظاهر و مکنی به ابوالفتح و ابومنصور. از ملوک دولت ...
ظاهر. [ هَِ ] (اِخ ) مجدالدین عیسی . شانزدهمین امیر سلسله ٔ اُرتقیه ٔ ماردین . وی در 778 هَ . ق . به حکومت نشست و تا سال 809 ملک راند و در این ...
ظاهر. [ هَِ ] (اِخ ) محمدبن احمد الناصرلدین اﷲبن المستضی ٔ، مکنی به ابی نصر. سی وپنجمین خلیفه ٔ عباسی (622- 623 هَ . ق .). در سلخ رمضان سنه ٔا...
ظاهر. [ هَِ ] (اِخ ) هلال بن بدربن حسنویه بن حسین برزکانی کرد. پس از پدر به جای وی نشست و یک سال بیش در این مقام بنماند و شمس الدوله ٔ د...
ظاهر.[ هَِ ] (اِخ ) یحیی (الملک الَ ...) بن اسماعیل بن العباس الرسولی . یازدهمین امیر سلسله ٔ رسولیان یمن . او در سال 831 هَ . ق . به تخت مل...
خوش ظاهر. [ خوَش ْ / خُش ْ هَِ ] (ص مرکب ) آنکه ظاهر آراسته دارد. مقابل بدظاهر. || کنایه از بدجنس : فلانی خوش ظاهر و بدباطن است .
اهل ظاهر. [ اَ ل ِ هَِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) آنکه بر ظاهر کتاب خدا عمل کند. مقابل اهل تأویل . رجوع به جامعالحکمتین و فهرست آن و فیه...
احمد ظاهر ترکیبی است از دو کلمه عربی، احمد ظاهر یکی از معروف ترین هنر مندان افغان است که شهرت او از مرز های افغانستان گذشته و در کشور های چون ایران و ...