زاهر
نویسه گردانی:
ZʼHR
زاهر. [هَِ ] (اِخ ) ابن محمدبن فقیه زاهری مکنی به ابی العباس محدث است . احمدبن محمدبن اسماعیل بشاری خرجردی ازوی نقل حدیث کرده است . (از معجم البلدان ، خرجرد).
واژه های همانند
۴۴ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۱ ثانیه
زاهر. [ هَِ ] (اِخ ) داود معروف به الملک الظاهر مکنی به ابوسلیمان و ملقب به محیی الدین ، فرزند پادشاه مجاهد، اسدالدین شیرکوه (صاحب حمص ) اب...
زاهر. [ هَِ ] (اِخ ) محمدبن عمر بلخی مکنی به ابوعلی شاعر است و در کودکی از وطن خویش [بلخ ] دور شد و به عراق و شام سفر کرد و بتقلید گروهی ...
زاهر طائی . [ هَِ رِ ئی ی ] (اِخ ) ابن اسود مکنی به ابوعمارة کوفی است وشیخ طوسی در کتاب رجال خود، وی را در شمار اصحاب حضرت جعفر الصادق (...
زاهر کندی . [ هَِ رِ ک ِ دی ی ] (اِخ ) ابن عمرو کندی از یاران حسین بن علی (ع ) و شهداء واقعه ٔ طف است . مؤلف اعیان الشیعه ، بنقل از کتاب ا...
زاهر ایوبی . [ هَِ رِ اَی ْ یو بی ی ] (اِخ ) مکنی به سلیمان فرزند سلطان صلاح الدین [ یوسف ] ایوبی و از امیران آن خاندان است . الملک الزاهر...
زاهر بخاری . [ هَِ رِ ب ُ ری ی ] (اِخ ) جد اعلای حسن بن یعقوب زاهری است . (از انساب سمعانی ). و رجوع به زاهری ، حسن بن یعقوب شود.
زاهر أسلمی . [ هَِ رِ اَ ل َ می ی ] (اِخ ) فرزند اسودبن حجاج اسلمی مکنی به ابوالمجزاة ۞ از اصحاب رسول اﷲ (ص ) و از شرکت کنندگان در بیعت شجر...
ضاهر. [ هَِ ] (ع اِ) سر کوه . (منتهی الارب ).
ظاهر. [ هَِ ] (ع ص )نعت فاعلی از ظهور. آشکار. پدیدار. هویدا. معلوم . واضح . روشن . عیان . باهر. مرئی . پدیدآینده . نمودار. بیان کننده . پدید. زمم ...
ظاهر. [ هَِ ] (اِخ ) ناحیه ٔ بزرگی است در فسطاط مصر و وجه تسمیه آن است که چون عمروبن العاص از اسکندریه بازگشت و طرح فسطاط بریخت ، جمعی ا...