اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

زایدة

نویسه گردانی: ZʼYD
زایدة. [ ی ِ دَ ] (اِخ )زائده . ابن قدامه ٔ ثقفی . ابن عساکر آرد: زائدةبن قدامةبن مسعود ثقفی . ابن عم مختاربن ابی عبیده ٔ ثقفی است و از ابن عمر روایت دارد ۞ و بر یزیدبن معاویه وفود کرده است . طبری در تاریخ گوید: چون مسلم بن عقیل در کوفه خروج کرد، مختار نیز که در آغاز با او پیمان همکاری بسته بود از خانه ٔ خود بیرون شد و در میان جمع یاران خود تا مسجد رفت ، زائدةبن قدامه با عبدالرحمن بنزد مختار رفتند و به اصرار وی را وادار کردند که آن شب را تا بصبح زیر علم عمروبن حریث بسر آرد، سپس بهمراهی زائدة بنزد عبیداﷲبن زیاد رفت . ابن زیاد مختار را سخت ملامت کرد و با چوب دستی خود چشمان وی را مجروح و او را زندانی ساخت .
پس از واقعه ٔ قتل حضرت حسین (ع )، مختار از زندان به زائده نامه ای نگاشت و از او درخواست تا بنزد یزیدبن معاویه از وی شفاعت کند. یزید بشفاعت زائده ، دستور داد تا ابن زیاد مختار را آزاد ساخت . ابن زیاد که با آزادی مختار مخالف بود، بر زائده که این شفاعت کرده بود، سخت غضب کرد. زائده به قعقاع ذهلی ومسلم بن عمر بابلی پناهنده شد و بشفاعت آن دو از خشم ابن زیاد رهائی یافت . زائدة در جنگ با شبیب کوفی (از دلاورترین مبارزان با سلطنت امویان که در آن عصر به نام خوارج شناخته میشدند) به دستور حجاج بن یوسف شرکت کرد و هم در آن واقعه بدست حجاج فرزند شبیب کشته شد. (از تهذیب تاریخ ابن عساکر، زایده ). زرکلی آرد: وی از قائذان لشکر امویان بود و آخرین نبردی که در آن شرکت داشت نبرد با شبیب خارجی بود و در سال 76 هَ .ق . بدست فرزند شبیب (حجاج ) بقتل رسید. (از اعلام زرکلی ). و رجوع به حبیب السیر چ خیام ج 2 ص 138، 139، 147، 148 و 153 شود.
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۱۹ مورد، زمان جستجو: ۰.۰۹ ثانیه
زایدة. [ ی ِ دَ ] (ع ص ، اِ) زائدة. مؤنث زاید (زائد). (المنجد) (فرهنگ نظام ). افزون . جمع،زواید. (دهار). و بدین معنی لغت عامه است در زیاده .م...
زایدة. [ ی ِ دَ ] (اِخ ) ۞ شهری است در نزدیکی شهر نت فونت واقع در کنار نهر ابره در راه سرقسطه به برشلونه ٔ اندلس . (از الحلل السندسیه ج 2...
زایده . [ ی ِ دَ ] (اِخ ) زائده . آزادکرده ٔ عمربن الخطاب است . وی درک صحبت حضرت رسول (ص ) کرده و بعبادت بسیار شهرت یافته و پاره ای احادیث...
ضائدة. [ ءِ دَ ] (اِخ ) رودباریست . (معجم البلدان ).
همتای پارسی این واژه ی عربی، اینهاست: برآمدگی، برجستگی (دری) اشتانه eŝtāne (سغدی: eŝtana) کیوفا kyufā (اوستایی: kaōfa) ***فانکو آدینات 09163657861
زایده ٔ کبد. [ ی ِ دَ / دِ ی ِ ک َ ب ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) زائدة الکبد. پاره ای از جگر جدا متعلق بدان . اوالصواب بالراء و آن را زیادة الکب...
زایده ٔ ساق . [ ی ِ دَ / دِ ی ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) رجوع به زوائد شود.
معن زائده . [ م َ ن ِ ءِ دَ ] (اِخ ) معن بن زائده : در جود بر زیادتی از معن زائده وز فضل فضل داری بر فضل برمکی . سوزنی .نه معن زائده ای کز...
زایده ٔ عظمی . [ ی ِ دَ / دِ ی ِ ع َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) الزائدة العظمی استخوان ران جانور وحشی . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء).
« قبلی ۱ صفحه ۲ از ۲ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.