اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

زا

نویسه گردانی:
زا. [ زُ اِ] (اِخ ) ۞ نام دختری است از احفاد کنستان تن پورنی روژنت که امپراطور بیزانس بوده و سلطنت وی از 912 تا 959 م . امتداد داشت و برحسب تحقیقاتی که شده است نسب خود را به اشکانیان می رسانید. زُاِ به همسری کنستان تن مونوماک امپراطور بیزانس (1046-1054 م .) درآمد. (ایران باستان ج 3 ص 2622).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۲۵ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۳ ثانیه
زا. (اِمص ) در تداول بمعنی زایش .- سر زا رفتن ؛ مردن زن گاه بارنهادن . || (نف ) مخفف زاینده . افزاینده : سخت زا.- نازا ؛ عقیم . ماده ای که ...
یعنی طور، جور، گونه در گویش کازرونی. همراه با این یا هم می آید: ایزا(این جور) همزا(همان طور). (ع.ش)
بیماری زا، محنت زا، درد آور
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید اینجا کلیک کنید.
عسل زا.[ ع َ س َ ] (نف مرکب ) عسل زاینده . ایجادکننده ٔ عسل .
کوه زا.(نف مرکب ) کوه زاینده . (اصطلاح زمین شناسی ) تولیدکننده ٔ کوه . جنبشها و حرکات و چین خوردگیهایی که در سطح زمین موجب پیدایش کوهها شود....
آتش زا. [ ت َ ] (نف مرکب ) که آتش تولید کند.
بچه زا. [ب َ چ َ / چ ِ / ب َچ ْ چ َ / چ ِ ] (نف مرکب ) که بچه زاید. بچه زاینده . صفت آن جانوران که بچه زایند. ۞ (از جانورشناسی عمومی ج 1 ص...
تخم زا. [ ت ُ ] (نف مرکب ) که تخم زاید. زاینده ٔ تخم . تخم دهنده : دوم بستوهای ماده (در فوکوس ها) که در آنها نیز رشته های زایاست . در سررشته ها...
خره زا. [ خ ُرْ رَ ] (اِخ ) قریه ای است فرسنگی بیشترمیانه ٔ شمال و مغرب اشفایقان . (فارسنامه ٔ ناصری ).
« قبلی صفحه ۱ از ۳ ۲ ۳ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.