گفتگو درباره واژه گزارش تخلف زأج نویسه گردانی: ZʼJ زأج . [زَءْج ْ ] (ع مص ) برآغالانیدن میان قومی و برانگیختن بعضی را بر بعضی . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (تاج العروس ) (اقرب الموارد) ۞ . واژه های قبلی و بعدی واژه های همانند ۴۷ مورد، زمان جستجو: ۰.۳۴ ثانیه واژه معنی زعج زعج . [ زَ ع َ ] (ع اِمص ) بی آرامی . (منتهی الارب ) (آنندراج ). قلق . (اقرب الموارد). بی آرامی . اضطراب . آشفتگی . (ناظم الاطباء). ضاج ضاج . [ ضاج ج ] (ع ص ) خروشنده و کسی که آواز بلند کند، و فی الحدیث : عبروا ضاجین ؛ ای رافعین اصواتهم بالتلبیة. (منتهی الارب ). || (مص ) بان... ذعج ذعج . [ ذَ ] (ع مص ) سخت راندن کسی را یاستوری را. || ذعج جاریة؛ آرمیدن با وی . زاج سور زاج سور. (اِ مرکب ) نام شادی و جشن و سوری باشد که بهنگام زائیدن زنان و ایام ولادت کنند. (برهان قاطع) : خزائن تهی شد از آن زاج سوردرونها ... زاج زرد زاج زرد. [ ج ِ زَ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) زاج اصفر. قلقطار. رجوع به مفردات ابن بیطار و زاج اصفر در لغت نامه شود. زاج سبز زاج سبز. [ ج ِ س َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) زاج آهن و رجوع بدان کلمه و زاج اخضر و مفردات ابن بیطار شود. زاج جامد زاج جامد. [ ج ِ م ِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) از جنس زاج اخضر است که در ظاهر معدن رطوبت زاجیه منجمد شده باشد. (مخزن الادویه ). و رجوع به ... زاج خشک زاج خشک . [ ج ِ خ ُ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) زاجی است که از زاج سفید پس از، ازدست دادن تبلور (بوسیله ٔ حرارت ) بدست می آمد. (درمان شناسی د... زاج آهن زاج آهن . [ ج ِ هََ ] (ترکیب اضافی ، اِمرکب ) زاج سبز. زاج فریک . برای تعیین اندازه ٔ نیترات نقره بکار میرود بدین طریق (بر طبق طریقه ٔ شارپ... زاج سفید 60. اسمیت4 درباره زاج سفید آورده است که میگویند این ماده، جز آنکه در جاهائی در خود چین به دست میآمده، از ایران، (K‛un-lun) و تا تسین (Ta Ts‛in) نیز... تعداد نمایش: 10 20 50 100 همه موارد « قبلی ۱ صفحه ۲ از ۵ ۳ ۴ ۵ بعدی » نظرهای کاربران نظرات ابراز شدهی کاربران، بیانگر عقیده خود آنها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست. برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید. ورود