زبان برآوردن . [ زَ ب َ وَ دَ ] (مص مرکب ) کنایه از آن است که حیوان از شدت تشنگی زبان خود را از دهان برمی آورد. (از بهار عجم ) (ارمغان آصفی ) (آنندراج ). لَقلَقَة؛ زبان برآوردن مار و جنبانیدن آن . (منتهی الارب )
: از بس که گشت بیدل لب تشنه ٔ زلالم
چون خط زبان برآورد بر کوثر تبسم .
میرزا بیدل (از آنندراج ).
|| شروع به سخن کردن . آغاز تکلم کردن . زبان برگشادن . لب به سخن گشودن . بزبان آمدن
: برآورد پیر دلاور زبان
که ای حلقه درگوش حکمت جهان .
سعدی (بوستان ).