زبان بران . [ زَ ب ُ ](اِ مرکب ) جمع زبان بر و به همان معانی
: زبان بران زمانه بگشتن اند مگوی
که در زمانه منم همزبان خاقانی .
خاقانی .
رجوع به زبان بر شود. || (نف مرکب ) هجوگو و هجوکنان . (ناظم الاطباء). هجاگوی و یاوه طراز. (فرهنگ شعوری ج
2 ورق
48 ص
2)
: زبان بران هجاگو زبان بریده شود
جهان ز بدزبانی او میشوند آسوده .
ابوالمعانی (از فرهنگ شعوری ).
|| (حامص مرکب ) در تداول زنان ، مگر زبان بران است ؛ همه کس حق دارد که مقصود خود را بزبان آرد.