اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

زبان بریده

نویسه گردانی: ZBAN BRYDH
زبان بریده . [ زَ ب ُ دَ /دِ ] (ن مف مرکب ) خاموش . (آنندراج ). خاموش و ساکت شده . (ناظم الاطباء). ملسون . (منتهی الارب ) :
آویخته کی بدی ترازو
گرزانکه زبان بریده بودی .

خاقانی .


حالی که بهم رسیده گشتند
چون صبح زبان بریده گشتند.

نظامی (الحاقی ).


زبان بریده بکنجی نشسته صم بکم
به از کسی که نباشد زبانش اندر حکم .

سعدی .


کلک زبان بریده ٔ حافظ به کس نگفت
با کس نگفت راز تو تا ترک سر نکرد.

حافظ.


|| بجای نفرین بکار میرودبمعنی گنگ شده . لال شده مانند: زبانم لال (یا) زبانش لال :
هر بد که گفت دشمن در حق ما شنیدی
یارب که مدعی را بادا زبان بریده .

حافظ.


واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
هیچ واژه ای همانند واژه مورد نظر شما پیدا نشد.
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.