زبان تیز. [ زَ ] (ص مرکب ) زبان گشاده در سخن . طلق اللسان . زبان آور. گویا. اَذلَق .(منتهی الارب ). بَلتَعی ّ. (منتهی الارب )
: کندپایم در حضور اما زبان تیزم بمدح
تیزی شمشیر گویا برنتابد بیش از این .
خاقانی .
درختش ز طوبی دل آویزتر
گیاهش ز سوسن زبان تیزتر.
نظامی .
|| نوک تیز
: غمزه زبان تیزتر از خارها
جعد گره گیرتر از کارها.
نظامی .