اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

زبان دانی

نویسه گردانی: ZBAN DʼNY
زبان دانی . [ زَ ] (حامص مرکب ) سخن دانی . زبان آوری . فصاحت . زبان داری . اهل سخن بودن . توانایی در سخن :
زبان دانی تو را مغرور خود کرده ست لیکن تو
نجات اندر خموشی دان زیان اندر زبان دانی .

سنائی .


شوخ چشمی بین که میخواهد کلیم بی زبان
پیش شمع طور اظهار زبان دانی کند.

صائب .


|| زبانهای متعدد غیر از زبان مادری دانستن . ترجمه دانستن و توانستن . بلغات متعدد تکلم کردن . رجوع به زبان دان شود.
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
هیچ واژه ای همانند واژه مورد نظر شما پیدا نشد.
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.