اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

زبان درکشیدن

نویسه گردانی: ZBAN DRKŠYDN
زبان درکشیدن . [ زَ دَ ک َ/ ک ِ دَ ] (مص مرکب ) خاموش گشتن . زبان در کام دزدیدن . (ناظم الاطباء). از سخن خودداری کردن :
نظامی این چه اسرار است کز خاطر برون کردی
حدیثش بیزبان باشد، زبان درکش زبان درکش .

نظامی .


فی الجمله زبان از مکالمه ٔ او درکشیدن قوت نداشتم . (گلستان ).
که فردا چو پیک اجل دررسد
بحکم ضرورت زبان درکشی .

سعدی (گلستان ).


زبان در کش ار عقل داری و هوش
چو سعدی سخن گوی ور نه خموش .

(بوستان ).


واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۱ مورد، زمان جستجو: ۰.۰۹ ثانیه
زبان را درکشیدن . [ زَ دَ ک َ / ک ِ دَ ] (مص مرکب ) ساکت شدن . سکوت کردن زبان در کشیدن : زبان را درکش ای سعدی ز شرح علم او گفتن تو در علم...
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
میلاد
۱۳۹۰/۰۸/۲۶ Iran
0
0

لغت نامه دری


برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.