گفتگو درباره واژه گزارش تخلف زبانه دار نویسه گردانی: ZBANH DʼR زبانه دار. [ زَ ن َ / ن ِ ] (نف مرکب ) ملتهب . مشتعل . شعله کش . زبانه کش : تا در شب انتظار بودندچون شمع زبانه دار بودند. نظامی (الحاقی ).رجوع به زبانه شود. || آنچه دارای برآمدگی یا تکمه ای شبیه بزبان باشد. رجوع به زبانه شود. واژه های قبلی و بعدی واژه های همانند هیچ واژه ای همانند واژه مورد نظر شما پیدا نشد. نظرهای کاربران نظرات ابراز شدهی کاربران، بیانگر عقیده خود آنها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست. برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید. ورود