اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

زبر

نویسه گردانی: ZBR
زبر. [ زِ ] (ص )چیزی که در لمس با جزئی از بدن خشن احساس شود مثل پارچه ٔ زبر و چوب زبر و سنگ زبر. (ناظم الاطباء). دستی زبر. آردی زبر : سعد بووقاص با مرد انصاری خمر خوردند. پیش از تحریم خمر اما انصاری استخوان زبر گوسفند بر سعد ابووقاص زد و سر و روی او بشکست . (تفسیر ابوالفتوح ج 2 ص 219). || چابک و تنهابصورت ترکیب شده با زرنگ «زبر و زرنگ » استعمال میشود مثال : فلان آدم زبرو زرنگی است . (از فرهنگ نظام ).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۴۳ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۹ ثانیه
ضبر. [ ض ِب ِرر ] (ع ص ) فرس ضِبِرّ؛ اسب جهنده . (منتهی الارب ) (منتخب اللغات ) (مهذب الاسماء). || (اِ) شیر بیشه . (منتهی الارب ). شیر درنده ...
ز بر کردن . [ زِ ب َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) ز بر با لفظ کردن به معنی ازبر باشد که حفظ کردن و بیاد گرفتن و بخاطر نگه داشتن ۞ است . (آنندراج ). ...
ز بر گرفتن . [ زِ ب َ گ ِ رِ ت َ ] (مص مرکب ) در این بیت سلمان : یاد گرفتن . دریافتن . ز برکردن : نمونه ای است ز حراق و آتش کبریت چراغ لاله ...
« قبلی ۱ ۲ ۳ ۴ صفحه ۵ از ۵ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.