اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

زبر

نویسه گردانی: ZBR
زبر. [ زُ ب ُ ] (ع اِ) پاره های آهن . ج ِ زُبرة (پاره ای از آهن ). (از منتهی الارب ). زبر جمع زبره بمعنی قطعه ای از آهن و از این معنی است آیه ٔ: «آتونی زبر الحدید» ۞ . (از مفردات راغب ). زبرالحدید؛ خایهاء آهن و پولاد. (تفسیر کشف الاسرار چ علی اصغر حکمت ج 5 ص 500). جمع زبره بدین معنی در اصل و قیاس ، زُبَر است و زُبُر و زُبر برخلاف قیاس آمده است . (متن اللغه ). فُعُل جمع فُعْلَه مخالف قیاس است بنابراین تنها جمع صحیح و قیاسی زبرة، زُبُر است و در آیه ٔ مزبور زبر بنابر قرائت ضم باء جمع زبور است نه زبرة. (لسان العرب ). رجوع به تاج العروس و «زُبُر» جمع زبور و زبره شود. || دوشها. کاهلها. ج ِ زبره بمعنی دوش .کاهل . (منتهی الارب ). || پاره هایی از موی ،ج ِ زبره بمعنی قطعه ٔ موی . (از مفردات راغب ). || مجازاً، شعب یک قوم که مسالک مختلف اختیار کرده باشند. و بدین معنی است آیت : «فتقطعوا امرهم بینهم زبرا» ۞ ؛ یعنی در آن باره به چند دسته ٔ مختلف تقسیم شدند یعنی آراء مختلف میان آنان بوجود آمد. (از مفردات راغب ). || نامه ها. کتابها. ج ِ زِبر بمعنی نبشته . کتاب . (از مفردات راغب ). || ج ِ زبور. (دهار) (قطر المحیط) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد). زبر ج ِ زبور است بمعنی مزبور یعنی مکتوب نظیر رسول و رسل . لبید گوید:
وجلاالسیول عن الطلول کانها
زبرتحد متونها اقلامها.

(تاج العروس ).


ابن بری در تفسیر آیت «فتقطعوا امرهم بینهم زبرا» ۞ گوید: اگر زبر با ضم باء قرائت شودجمع زبور است نه جمع زبره ، زیرا فُعلُه را با فُعُل نمیتوان جمع بست ، بنابراین معنی آیت چنین است : «دین خود را کتابهای مختلف قرار دادند». اما اگر زبر را (بفتح باء) قرائت کنیم (مطابق قرائت اعمش )، جمع زبره است بمعنی قطعه . و تفسیر آیت بنابر قرائت اخیر این است که : متفرق و جدا شدند و به صورت قطعه ها (فرقه ها)ی مختلف درآمدند. زُبَر را جمع زبور نیز میتوان دانست بدینگونه که بگوییم جمع آن در اصل زُبُر است و ضمه را به فتحه تبدیل کرده اند همانگونه که اهل لغت از برخی از عرب نقل کرده اند که جمع جدید را که در اصل و قیاس جُدُد است ، جَدَد آرند و نیز جمع رکبه و غرفه را رُکَبات و غُرُفات گویند بجای غُرُفات و رُکُبات .
ابن خالویه از ابوعمر سخنی نقل کندکه مؤید گفته های ابن بری است ، او چنین گوید: ابو عمر در آیه ٔ مزبور زُبُر و زُبُر و زُبر یعنی سه قرائت جائز دانسته است : زُبر با سکون باء مخفف زُبُر نظیر آنکه در عنق تخفیف را عنق گویند: با سکون «ن ». و اما وجه قرائت زبر بفتح باء تخفیف آن است از زُبُر همچنانکه جدد با دال مضموم را جدد گویند بفتح دال ، تخفیف را. (از لسان العرب ). و زبر جمع زبور است و اشتقاق از زبر است و آن نوشتن باشد. (تفسیر ابوالفتوح رازی آیه 44 سوره ٔ 16). و در تفسیر آیه ٔ 53 از سوره ٔ 23: «فتقطعوا امرهم بینهم زبرا...» چنین آرد:
زُبَر بمعنی کتب ج ِ زبور، کرسول و رسل . و اهل شام خواندند: «زبرا» بفتح با و جمعزبرة ای قطعا و فرقا کقطع الحدید. یعنی دین خود و ملت خود متقطع کردند پاره پاره چون پاره های آهن . و اصل این کلمه در پاره های آهن باشد، قال اﷲ تعالی : «آتونی زبرالحدید». (تفسیر ابوالفتح چ بروخیم ج 7 ص 181). || ج ِ زبر بمعنی فرقه . میبدی در آیه ٔ «فتقطعوا امرهم بینهم زبرا» آرد: زبر در این آیت بمعنی فرقه های مختلف است ، جمع زبر به معنی فرقه و طایفه . و برخی از شامیان زبر بفتح باء خوانده اند، ج ِ زبره و بدین معنی است «زبرالحدید» در آیه ٔ بالا و در این صورت معنی چنین است :
چندین فرقه شدند مانند پاره های آهن . میگوید: گروه گروه گشتند هر گروهی جز از دین اسلام دینی و مذهبی گرفتند. (از کشف الاسرار ج 6 ص 450). || لوح محفوظ ۞ . (غیاث اللغات ). و بدین معنی است آیت : «وکل شی ٔ فعلوه فی الزﱡبُر» (قرآن 52/54) میبدی آرد: در قرآن زبراست بمعنی کتب ... و زبراست بمعنی لوح محفوظ چنانک گفت : «و کل شی ٔ فعلوه فی الزبر» (قرآن 52/54) ۞ . (از کشف الاسرار باهتمام علی اصغرحکمت ج 5 ص 389). || (در قرآن ): قصه ٔ گذشتگان . مؤلف تفسیر کشف الاسرار، در ذیل آیت : «بالبینات والزبر...» ۞ گوید:
زبر در این موضع قصه ٔ گذشتگان است و حدیث ایشان در کتب پیشین . و در قرآن زبر است بمعنی کتب ، چنانکه گفت : «و انه لفی زبرالاولین » ۞ و زبر است بمعنی لوح محفوظ چنانک گفت «و کل شی ٔ فعلوه فی الزبر». (کشف الاسرار ج 5 ص 389). || اول حروف اسم حرفی ۞ را گویند و ماسوای اول حروف اسم حرفی را بینات نامند. مثلاً اول حروف محمد میم است و اول لفظ میم که «م » است اینرا زبر و باقی حروفش را که «ی » و «م » است بینات نامند. و تلفظ کردن حروف زبر و بینات اسمی را در اصطلاح جفر بسط تلفظ، یا بسط باطنی و بسط ظاهری گویند. مثلاً چون محمد را به اسماء حروف او تلفظ کردیم میم ، حاء میم ، دال شود و مجموع حروف مستحصله ٔ او این است : م ی م ح ام ی م دال . (از کشاف اصطلاحات الفنون ج 1 ص 142).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۴۳ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۱ ثانیه
زبر زرنگ . [ زِ رُ زِ رَ ] (ص مرکب ) چابک و چالاک .
زبر آمدن . [ زَ ب َ م َ دَ ] (مص مرکب )بالا قرار گرفتن . تفوق یافتن . بالا آمدن : اول قدم قدر تو بود آنکه چو برداشت عالم همه زیرآمد و قدرت زب...
زیر و زبر. [ رُ زَ ب َ ] (اِ مرکب ، ق مرکب ) تحت و فوق . (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). ته و بالا. (ناظم الاطباء) : و آنچ او از زبر و زیر بود جسم ...
زبر آوردن . [ زَ ب َ وَدَ ] (مص مرکب ) بالا آوردن . بزرگ ساختن : با تو به بیشی صبر در نتوان بست زانکه به یک روزه غم شکم زبر آرد.انوری (دی...
زبر و زرنگ . [ زِ رُ زِ رَ ] (ترکیب عطفی ، ص مرکب ) (در تداول ) چست و چالاک . رجوع به زبرزرنگ شود.
بر زبر چشم . [ ب َ زَ ب َ رِ چ َ ] (ترکیب اضافی ) بالای چشم .- بر زبر چشم ابرو گفتن کسی را ؛ بالای چشم ابرو گفتن کسی را. نیارستن سخنی به ...
زبر زیر کردن . [ زَ ب َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) واژگون ساختن بناء. ویران ساختن خانه . برهم زدن وضع و حالتی . باطل ساختن نقشه . از بین بردن آرام...
نام زیر و زبر کردن . [ رُ زِ ب َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) کنایه از محو و ناپدید کردن نام . (بهار عجم ) (از آنندراج ) : نامه ٔ معرب به کسر دشمن و فتح...
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید اینجا کلیک کنید.
ضبر. [ ض ِ ] (ع اِ) بغل . (منتهی الارب ). اِبط.
« قبلی ۱ ۲ صفحه ۳ از ۵ ۴ ۵ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.