زبرجد
نویسه گردانی:
ZBRJD
زبرجد. [ زَ ب َ ج َ ] (اِخ ) قیس بن حسان . اززیبایی که داشت زبرجد لقب یافت . (از منتهی الارب ).
واژه های همانند
۵ مورد، زمان جستجو: ۰.۰۸ ثانیه
زبرجد. [ زَ ب َ ج َ ] (اِ) ۞ نوعی زمرد باشد و آن از جمله ٔ جواهرات و طبیعتش سرد و خشک است در دوم .(برهان قاطع). سنگی است گرانبها. فارسی آن...
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید
اینجا کلیک کنید.
زبرجد مصری . [ زَ ب َ ج َ دِ م ِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) زبرجد سبز صاف کم رنگ را مصری گویند. (انجمن آرا) (آنندراج ). رجوع به مخزن الادویه و...
زبرجد هندی . [ زَ ب َ ج َ دِ هَِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب )زبرجد زرد مایل به سرخی را هندی گویند. و این زبون ترین همه ٔ انواع زبرجد است . (انجمن...
زبرجد قبرسی . [ زَ ب َ ج َ دِ ق ِ رِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) زبرجد زرد مایل به سبز را قبرسی گویند. (انجمن آرا) (آنندراج ). و رجوع به مخزن الا...