اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

زبیر

نویسه گردانی: ZBYR
زبیر. [ زَ ] (ع ص ) نبشته . (منتهی الارب ). چیز نبشته شده . فعیل است بمعنی مفعول . (از تاج المصادر) (از متن اللغه ). رجوع به دزی ج 1 ص 558 و «ز بر» در این لغت نامه شود. || گوسپند تناور بزرگ دوش . || مرد سخت دارای رای استوار. (از متن اللغة). مرد شدید. (از اقرب الموارد). || مرد باکیاست ظریف . (از اقرب الموارد) (ازمتن اللغة). || (اِ) بلا. (منتهی الارب ) (آنندراج ). داهیة. (از اقرب الموارد) (از متن اللغة). داهیه ، و به همین معنی است زوبر. فراء شعر زیر را ازعبداﷲبن همام سلولی در این معنی آورده :
و قد جرب الناس آل الزبیر
فلاقوا من آل الزبیر الزبیرا.

(از تاج العروس ).


|| گل سیاه وبدبو. (منتهی الارب ) (آنندراج ). صاغانی آرد که زبیر بمعنی گل و لای آمده . (از تاج العروس ) (از متن اللغة). گل و لای است . عبداﷲبن همام در بیتی ۞ زبیر را بمعنی کدورت بکار برده و آن متخذاست از زبیر بمعنی گل و لای . (از جمهره ٔ ابن درید ج 1 ص 250). || گوش . (منتهی الارب ) (آنندراج )(دستور اللغة) (بحر الجواهر).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۸۹ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۱ ثانیه
زبیر. [ زُ ب َ ] (اِخ ) ابن خریق جزری . از راویان بود. وی از ابوامامه و عطأبن ابی رباح روایت دارد و عزرة (یا عروة) دینار و محمدبن سلمة از او...
زبیر. [ زُ ب َ ] (اِخ ) ابن دحمان . یکی از موسیقی دانان و نوازندگان هنرمند و معاصر هارون الرشید بود. در آن وقت موسیقی دانان دو دسته بودند، دس...
زبیر. [ زُ ب َ ] (اِخ ) ابن زبیر جهضمی . از راویان حدیث بود و با یک وسیله از علی (ع ) روایت دارد و سعیدبن زید از او نقل حدیث کند. از پدرم ش...
زبیر. [ زُ ب َ ] (اِخ ) ابن سائب ثقفی مکی . از راویان حدیث بود و از عبیدبن عمیر روایت دارد و عکرمةبن عمار از او نقل حدیث کند. (از کتاب الجرح...
زبیر. [ زُ ب َ ] (اِخ ) ابن سعیدبن هاشمی ، مکنی به ابوالقاسم . از راویان حدیث بود و از صفوان بن سلیم و علی بن ۞ عبداﷲبن یزید روایت دارد. ...
زبیر. [ زُ ب َ ] (اِخ ) ابن شعشاع . از راویان حدیث بود. وی از پدرش روایت کند و عبدالصمدبن عبدالوارث بوسیله ٔ طلحةبن حسین از او نقل حدیث کن...
زبیر. [ زُ ب َ ] (اِخ ) ابن عبادبن حمزةبن زبیربن عوام . از راویان حدیث بود و از زبیر ۞ روایت دارد. فرزندش یحیی از او نقل حدیث کند. (از کتا...
زبیر. [ زُ ب َ ] (اِخ ) ابن عبدالرحمان . تابعی بود. (از منتهی الارب ) (از آنندراج ). درباره ٔ نام زبیربن عبدالرحمان اختلاف است ، برخی آن را با...
زبیر. [ زُ ب َ ] (اِخ ) ابن عبداﷲ ۞ عنسی شامی . از پیغمبر (ص ) بدینگونه روایت کند: «بلغنا عن النبی ». صفوان بن عمرو بوسیله ٔ عبدالرحمان بن فض...
زبیر. [ زُ ب َ ] (اِخ ) ابن عبداﷲ. صحابی بود. (از منتهی الارب ) (آنندراج ). زبیربن عبداﷲ کلابی در جاهلیت میزیست و گویند روزگار پیغمبر (ص ) را ن...
« قبلی ۱ ۲ ۳ صفحه ۴ از ۹ ۵ ۶ ۷ ۸ ۹ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.