زبیر
نویسه گردانی:
ZBYR
زبیر. [ زُ ب َ ] (اِخ ) ابن سائب ثقفی مکی . از راویان حدیث بود و از عبیدبن عمیر روایت دارد و عکرمةبن عمار از او نقل حدیث کند. (از کتاب الجرح و التعدیل ج 2 ص 582 و 583).
واژه های همانند
۸۹ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۷ ثانیه
زبیر. [ زُ ب َ ] (اِخ ) پدر یوسف بن زبیر است و یوسف از او روایت دارد.
زبیر. [ زُ ب َ ] (اِخ ) ابوخالد. از ابان بن عثمان روایت دارد و حمادبن سلمة از او نقل حدیث کند. (از الجرح و التعدیل ج 3 ص 581). رجوع به کتا...
زبیر. [ زُ ب َ ] (اِخ ) ابوعبدالسلام ۞ بصری . از راویان حدیث بود. از ایوب بن مکرز روایت دارد و حمادبن سلمة از او نقل حدیث کند. (از الجرح و ...
زبیر. [ زُ ب َ ] (اِخ ) ابن ابی اسید مالک بن ربیعه ٔ ساعدی انصاری . ابن غسیل در حدیث خود او را زبیربن منذربن ابی اسید خوانده و علی بن حسن بن...
زبیر. [ زُ ب َ ] (اِخ ) ابن ابی بکر. از راویان حدیث بود. قرشی گوید: زبیربن ابی بکر (در نامه ٔ خویش ) نقل کرد از ذؤیب بن عمامه ٔ سهمی که عبدا...
زبیر. [ زُ ب َ ](اِخ ) ابن ابی هالة. صحابی بود. (از منتهی الارب ) (آنندراج ). زبیربن ابی هالة، صحابی بود و وائل بن داود بوسیله ٔ بهی از او روا...
زبیر. [ زُ ب َ ] (اِخ ) ابن احمدبن سلیمان زبیری . رجوع به زبیری شود.
زبیر. [ زُب َ ] (اِخ ) ابن اروح تمیمی . یکی از آن دو تن است که حامل سر مسلم بن عقیل و هانی بن عروة برای یزید بودند. عبیداﷲ زیاد پس از این ...
زبیر. [ زُ ب َ ] (اِخ ) ابن اشیم اسدی . پدر عبداﷲ است و عبداﷲ یکی از شاعران مشهور دوران اموی بود و در حدود 85 هَ . ق . درگذشت . ابوالفرج اصفها...
زبیر. [ زَ ] (اِخ ) ابن باطی ٔ، پدرعبدالرحمان صحابی بود. (از منتهی الارب ) (آنندراج ). ابن عبدالبر نام پدر او را باطیا ۞ ضبط کرده است . (از ت...