زجاج
نویسه گردانی:
ZJAJ
زجاج . [ زَج ْ جا ] (ع ص ) آبگینه ساز. (آنندراج ) (منتهی الارب ). آبگینه گر. (مهذب الاسماء) (دهار). سازنده ٔ زجاج . (از تاج العروس ) (از متن اللغة) (از المعجم الوسیط) (از لسان العرب ) (از مصباح ). شیشه گر. (منتخب اللغات ). || آبگینه فروش . ج ، زجاجون .(مهذب الاسماء). فروشنده ٔ زجاج . (از معجم الوسیط).
واژه های همانند
۲۴ مورد، زمان جستجو: ۰.۰۸ ثانیه
ضجاج . [ ض ِ ] (ع اِ) هر بار درختی که بدان طیور و سباع را سَم دهند. (منتهی الارب ). کل ّ شجرة تُسَم ﱡ بها السباع مثل الخروع و القسیب و الال...
ضجاج . [ض ِ ] (اِخ ) نام آبی است سخت شور. (معجم البلدان ).
ضجاج . [ض َ ] (ع مص ) به ستم بر کاری داشتن . (منتهی الارب ).
ضجاج . [ ض َ ] (ع اِ) دندان فیل . (منتهی الارب ). پیلسته . عاج . (منتخب اللغات ) (فهرست مخزن الادویه ). || مهره ای است . (منتهی الارب ) (من...