زجاج
نویسه گردانی:
ZJAJ
زجاج . [ زَج ْ جا ] (اِخ ) عیسی بن یعقوب بن جابر، مکنی به ابوموسی . وی از مردم بغداد و نابینا بود. ازابومکنس بن دینار روایت دارد و ابوبکر احمدبن ابراهیم بن شاذان از او نقل حدیث کند. (از انساب سمعانی ).
واژه های همانند
۲۴ مورد، زمان جستجو: ۰.۰۸ ثانیه
ضجاج . [ ض ِ ] (ع اِ) هر بار درختی که بدان طیور و سباع را سَم دهند. (منتهی الارب ). کل ّ شجرة تُسَم ﱡ بها السباع مثل الخروع و القسیب و الال...
ضجاج . [ض ِ ] (اِخ ) نام آبی است سخت شور. (معجم البلدان ).
ضجاج . [ض َ ] (ع مص ) به ستم بر کاری داشتن . (منتهی الارب ).
ضجاج . [ ض َ ] (ع اِ) دندان فیل . (منتهی الارب ). پیلسته . عاج . (منتخب اللغات ) (فهرست مخزن الادویه ). || مهره ای است . (منتهی الارب ) (من...