اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

زحرة

نویسه گردانی: ZḤR
زحرة. [ زَ رَ ] (ع مص ) معنی مره (یک بار) میدهد از زحر. || (اِ) درد زائیدن است . (تاج العروس ) (از متن اللغة) (ناظم الاطباء) (از المعجم الوسیط).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۴۰ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۸ ثانیه
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید اینجا کلیک کنید.
چسنه زهره . [ چ ُ ن َ / ن ِ زَ رَ / رِ ] (ص مرکب ) ترسو. سخت جبان . بی دل و جرأت . بزدل . بددل . کم جرأت . جبان .
پیل زهره . [ زَرَ / رِ ] (ص مرکب ) دارای زهره ٔ فیل . پردل . شجاع .
ماهی زهره . [ زَ رَ / رِ ](اِ مرکب ) پوست بیخ گیاهی است بغایت سیاه مانند جگرماهی و آن را به عربی سم السمک و شیکران الحوت خوانند اگر قدری...
خانه ٔزهره . [ ن َ / ن ِ ی ِ زُ رِ ] (ترکیب اضافی ، اِمرکب ) برج ثور و میزان . رجوع به خانه ٔ ستاره شود.
زهره ٔ زمین . [ زُ رَ / رِ ی ِزَ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) آزاددرخت ، درختی است که به گرگان زهره ٔ زمین گویند... (ذخیره ٔ خوارزمشاهی ،یادداشت ...
زهره ٔ اسیوس . [ زَ رَ / رِ ی ِ اَ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) اسیوس است . (تحفه ٔ حکیم مؤمن ). رجوع به اسیوس شود.
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید اینجا کلیک کنید.
چشم زهره رفتن . [ چ َ / چ ِ زَ رَ / رِ رَ ت َ ] (مص مرکب ) نگاه خیره و غضب آلود به کسی کردن . (از فرهنگ نظام ). خیره نگریستن . چشم آغیل رفتن ....
ابوالفضل ظهره‌وند (زادهٔ ۱۳۳۸ تهران) سیاستمدار، دیپلمات و نظریه‌پرداز عقیدتی-سیاسی اهل ایران است. او در سمت‌های مختلف از جمله معاون دبیر شورای عالی ام...
« قبلی ۱ ۲ ۳ صفحه ۴ از ۴ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.