زحل
نویسه گردانی:
ZḤL
زحل . [ زَ ح ِ ] (ع ص ) دور شونده و کنار رونده از جای خویش . نعت از زحل ، همچنانکه زاحل نیز نعت است از آن . (از محیط المحیط) (از اقرب الموارد). دور از جای خود.(منتهی الارب ) (از متن اللغة) (از المعجم الوسیط).
واژه های همانند
۳۶ مورد، زمان جستجو: ۰.۰۶ ثانیه
ذهل . [ ] (اِخ ) ابن ثعلبةکوفی شیبانی . شاعری معاصر رشید عباسی . و او راست :اذا نسبت عدیا فی بنی ثعل فقدم الدال قبل العین فی النسب .و در ع...
ذهل . [ ذُ] (اِخ ) ابن شیبان . پدر قبیله ای است از عرب . و از آن قبیله است یحیی حافظ و بقولی امام احمد حنبل . و اما قاضی ابوطاهر ذهلی از قب...
ذهل . [ ذُ ] (اِخ ) ابن عامربن یعرب بن قحطان . پدر غاضرة زوجه ٔقیداربن اسماعیل . رجوع به تاریح سیستان ص 46 شود.
ذهل . [ ذُ ] (اِخ ) ابن کعب . تابعی است . و از او سماک بن حرب روایت کند.
ذهل . [ ذُ ] (اِخ ) ابن مالک فی ضبة. (عقد الفرید ج 3 ص 314).
ذهل . [ ذُ ] (اِخ ) ابن مران . جعفی است .