اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

زحل

نویسه گردانی: ZḤL
زحل . [ زُ ح َ ] (اِخ ) ستاره ٔ سیاره که بر فلک هفتم تابد و آن نحس اکبر است . و در مدار بضمتین است . (آنندراج ) (غیاث اللغات ). ستاره ای است از ستارگان . این اسم ممنوع الصرف است .(منتهی الارب ). کیوان و آن ستاره ای است در آسمان هفتم . (مهذب الاسماء) (دهار). کیوان . (صراح ). نام یکی ازسیارگان (خنس ) است و از دوری و بلندی که نسبت به زمین دارد زحل نام گرفته است و بهمین مناسبت در ادبیات عرب هر چیز بلند را بدان مثال زنند و تشبیه کنند و نیز بهمین مناسبت آنرا شیخ النجوم گویند. این اسم غیرمنصرف است بدلیل علمیت و عدول ، زیرا از زاحل (بمعنی دور و بلند) عدول یافته است . (از محیط المحیط) (از اقرب الموارد). ستاره ای از پنج سیاره و اسمیست غیر منصرف . (از ترجمه ٔ قاموس ). نام ستاره ٔ هفتم از هفت سیاره است که نام فارسیش کیوان است . و نزد منجمان نحس اکبر است . (فرهنگ نظام ). از سیارات منظومه ٔ شمسی است . (از متن اللغة). کیوان . (مقدمة الادب چ لایپزیک ص 181) (السامی فی الاسامی ). کیوان ، زحل باشد که از هفتم فلک تابد. (لغت فرس اسدی چ اقبال ص 373). یکی از سیارگان عالم شمسی که مدار آن مابین مشتری و اورانوس است . و کش و کیوان نیز گویند و دارای حلقه ای است نورانی که آنرا احاطه کرده و هشت قمر دارد ۞ . (از ناظم الاطباء). مردم مغرب زحل را جنگجو (مقاتل ) و مریخ را قرمز (احمر) و عطارد را دبیر (کاتب ) نامند. (از صبح الاعشی ج 2 ص 150). برید فلک ، پاسبان فلک ، پاسبان طارم نهم ، پیر فلک ، خادم پیر، دیده بان فلک ، کش ، کیوان ، مقیم منزل هفتم ، هندوی باریک بین ، هندوی پیر، هندوی چرخ ، هندوی سپهر، هندوی گردون ،هندوی گنبد گردان . (مجموعه ٔ مترادفات ). زحل را بپارسی کیوان گویند و سیر زحل هر روزی دو دقیقه است و همه فلک را بیست و نه سال و چهار ماه و پانزده روز ببرد و مدت دور آن اندر فلک تدویر خویش ، در یک سال و دوازده روز است . زحل را پنج فلک است و سه حرکت . (از کیهان شناخت نسخه ٔ خطی ). سیاره ٔ زحل که هیأت دانان قدیم از وجود آن اطلاع داشتند و تا سال 1781م . آخرین سیاره ٔ منظومه ٔ شمسی محسوب میشد، با چشم عادی ، دیده میشود و سربی رنگ بنظر میرسد و شاید بهمین سبب ، انسانهای قدیم ، آنرا ستاره ٔ نامیمون و فلاکت میدانستند. زحل ازلحاظ حجم و وزن در میان سیارات جای دوم را اشغال میکند. قطر زحل 110 هزار کیلومتر یعنی 9 برابر قطر زمین است و حجم آن 0 ۞ برابر زمین و وزن آن 95 برابر وزن زمین است . جرم مخصوص زحل یک هشتم جرم مخصوص زمین است . فاصله ٔ متوسط بین زحل و خورشید 9/5 برابر زمین است . سال این سیاره تقریباً معادل 29/5 سال ، و روزش نیز معادل 10 ساعت و 14 دقیقه است . زحل را هندیان «سائوری سامائیس چارا» یعنی «خدای کندرو» و یونانیان و رومیان زاتورن می خواندند. این ستاره که هر سی سال یک مرتبه در برج فلکی معینی قرار میگیرد همسایه ٔ مشتری است . فاصله ٔ متوسط زحل از خورشید 1428 میلیون کیلومتر است . و نور که در مدت 8 دقیقه و 30 ثانیه از خورشید بزمین میرسد برای پیمودن فاصله ٔ خورشید تا زحل ، یک ساعت و 15 دقیقه وقت لازم دارد. در مدت حدود 29/5 سال یک مرتبه بدور خورشید میگردد. برای زحل تا امروز پنج حلقه ، تشخیص داده اند و احتمال دارد زیادتر نیز باشد. قطر تمام حلقه ، در حدود28000 کیلومتر و پهنای آن در حدود 700 کیلومتر و ضخامتش تقریباً 300کیلومتر یا اندکی بیشتر است . این حلقه ها در زمانهای مختلف بصورتهای گوناگون دیده میشود و گاه اصلاً دیده نمیشود و همین نکته بود که گالیله را دچار حیرت ساخت . بسال 1610 م . گالیله دو نقطه ٔ نورانی توسط دوربین کوچک خود، در دو طرف زحل دیده بود وچند سال بعد زحل در حالی قرار گرفت که وقتی از زمین بآن نگاه میشد، حلقه ای بشکل لبه دیده میشد و بار دیگر که با دوربین بتماشای زحل پرداخت در اطراف زحل چیزی ندید. این واقعه گالیله را بحیرت انداخت . درباره ٔساختمان فیزیکی حلقه ٔ زحل ، کاسینی ۞ به سال 1704 نظری داد که مدتی در بوته ٔ فراموشی افتاد. نظر او آن بود که حلقه ٔ زحل از ذرات جداگانه ای ترکیب یافته است . هیأت دان روسی ، سوفیا کاوالفسکایا ۞ راز حلقه ٔ مزبور را کشف کرده است . این زن دانشمند، بوسیله ٔ محاسبات ریاضی ثابت کرده که حلقه ٔ مزبور عبارت از ذرات سفت و ریزی است که دور سیاره حرکت میکنند و ممکن است ، این انبوه ذرات ، بقایای نزدیک ترین همراه سیاره ٔ مزبور بوده که بر اثر نیروی جاذبه ٔ عظیم آن سیاره از هم گسیخته شده باشد. روش ۞ هیأت دان فرانسوی و ماکسول ۞ فیزیک دان انگلیسی (1831 - 1879) معتقد بودند که حلقه های زحل در اثر تأثیر خود این سیاره ، باید برعده ٔ زیادی قمر منقسم گردند و مطالعات امروزی این نظر را تأییدکرده است . بجز این حلقه ها بیش از ده ماه دیگر بر دور زحل میگردد که هشت تای آنها را میتوان بوسیله ٔ دوربینهای بزرگ مشاهده کرد و دو ماه دیگر فقط با دوربینهای عظیم عصر جدید قابل رؤیت است . اقمار زحل بترتیب فاصله ٔ آنها از زحل باسامی زیر نامیده میشوند: میماس ۞ ، انکلادوس ۞ ، ته تیس ۞ ، دیونه ۞ ، ره آ، ۞ تیتان ۞ ، تمیس ۞ ، هیپریون ۞ ، ژاپتوس ۞ ، فابه ۞ . تیتان بسال 1655 بوسیله ٔ هویگنس ۞ کشف شد و یاپت ، تتیس ، ره آ و دیونه نیز در همین سده بوسیله ٔ کاسینی ۞ دیده شد. میماس و انکلادوس را هرشل ۞ در قرن 18 کشف کرد و هیپریون و فبه در قرن 19 دیده شدند :
مه و خورشید با برجیس و بهرام
زحل با تیر و زهره بر گرزمان
همه حکمی بفرمان تو رانند
که ایزد مر ترا داده ست فرمان .

دقیقی .


به ایران و بابل ز گشت و درود
بچرخ زحل بر شدی تیره دود.

فردوسی .


همیشه تا نبود خاک را فروغ اثیر
همیشه تا نبود ماه را علو زحل .

مسعودسعد.


از شما نحس میشوند این قوم
تهمت نحس بر زحل منهید.

خاقانی .


تیغ شه زهره ٔ زحل بدرید
جگر آفتاب هم بشکافت .

خاقانی .


زحل نحس تیره روی نگر
کز بر مشتریش مستقر است .

خاقانی .


حقه ٔ مه بر گل این مهره زن
سنگ زحل بر قدح زهره زن .

نظامی .


ز پر گاه حمل خورشید منظور
بدلو اندر فکنده بر زحل نور.

نظامی .


ذنب ، مریخ را می کرده در کاس
شده چشم زحل همکاسه ٔ راس .

نظامی .


بقدر هنر جست باید محل
بلندی و نحسی مکن چون زحل .

(بوستان ).


رجوع به «نجوم برای همه » تألیف ماکسول ترجمه ٔ حسنعلی رزم آرا صص 66 - 68، جهان و جو تألیف مهندس شفیع جوادی ص 48، «پیدایش و ساختمان منظومه ٔ شمسی » صص 62 - 64، لاروس قرن 20، از جهانهای دور، تألیف برنوبور ترجمه ٔ مهندس کاظم انصاری صص 352 - 360، دائرة المعارف بستانی ، مجله ٔ المقتطف سال 4 صص 1 - 5 شود.
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۳۶ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۱ ثانیه
ضحل . [ ض َ ] (ع مص ) فرورفتن آب : ضَحَل الماء؛ فرورفت آب . || تُنُک گردیدن . || کمیاب شدن . (منتهی الارب ): ضَحَلَت ِ الغُدرُ؛ کم شد آب ...
ضحل . [ ض َ ] (ع ص ، اِ) آب اندک بی عمق . (منتهی الارب ). آب اندک . (منتخب اللغات ). ج ، اَضحال ، ضُحول ، ضِحال .
ضهل . [ ض َ ] (ع ص ، اِ) شیر گردآمده .هر چیز که اندک اندک و یکی بعد دیگری فراهم آمده باشد. (منتهی الارب ). || آب اندک . (منتهی الارب ) (من...
ضهل . [ ض َ ] (ع مص ) اندک اندک فراهم آمدن چیزی . (منتهی الارب ). || اندک و تنک گشتن شراب و نوشیدنی . (تاج المصادر) (منتهی الارب ). || ...
ضهل . [ ض ُ هَُ ] (ع ص ، اِ) ج ِ ضَهول . (منتهی الارب ).
ذهل . [ ذُ ] (ع اِ) درختی است خوشبوی . و نام دیگر آن بشام است . رجوع به بشام شود.
ذهل . [ ذُ / ذَ ] (ع اِ) هدء. پاس . پاره . ساعت : جاء فلان بعد ذهل من اللیل ، ای بعد هدء؛ فلان پاسی از شب رفته یا هدئی از شب بشده یا پاره ...
ذهل . [ ذَ ] (ع مص ) مشغول بکردن . (تاج المصادربیهقی ).ذهول . غافل شدن . فراموش کردن . فراموش کردن از روی ناپروائی . || گذاشتن کسی را بر ...
ذهل . [ ذُ ] (اِخ ) (بنو...) نام قبیله ای است وفقیه سیستان بروزگار مأمون خالدبن مضا الذهلی بالولاء منسوب بدین قبیله است . و صاحب اقرب ال...
ذهل . [ ذُ ] (اِخ ) ابن اوس بن نمیربن مشنج . از اتباع تابعین است و زهیربن ابی ثابت از او روایت کند.
« قبلی ۱ ۲ صفحه ۳ از ۴ ۴ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.