زخم رسیدن . [ زَ رَ
/ رِدَ ] (مص مرکب ) رسیدن زخم . وارد آمدن ضربت . مجروح شدن . زخم یافتن . زخم برداشتن . آسیب دیدن
: وگر زآنکه ما را ز چرخ بلند
رسد از بداندیش زخم گزند.
فردوسی .
زخم بر دل رسید خاقانی
تا خود آسیب بر خرد چه رسد.
خاقانی .
و اگر زخمی برسد و عجزی فتد این عار بر جبین روزگار ما باقی ماند. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ).
با دل خونین لب خندان بیاور همچو جام
نی گرت زخمی رسد آیی چو چنگ اندر خروش .
حافظ.
رجوع به زخم رسیده شود.