زخم زبان . [ زَ م ِ زَ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) گزیدن کسی با سخن . ضربه ٔ زبان . کنایه از دشنام دادن . ملامت کردن . سخن تلخ گفتن درباره ٔ کسی . بدیهای او را برخش کشیدن . سرزنش کردن . گوشه و کنایه زدن . گواژه . بیغاره . فسوس . طعنه زدن . در زبان فارسی و عربی ، چه در سخن نظم و نثر فصحا و چه در تداول عوام ، امثال فراوان درباره ٔ زخم زبان (طعن اللسان ) موجود است
: ز زخم سنان بیش زخم زبان
که این تن کند خسته و آن روان .
اسدی .
چه زخم زبان هم نبودی پسند
ز رای حکیمان شدی بهره مند.
نظامی .
که نیست زخم زبان در جهان صلاح پذیر.
اثیر اومانی .
زخم کآن از زبان یاران است
بدتر از زخم تیرباران است .
مکتبی .
گر مرهم سینه هست بسیار
گو زخم زبان مباش در کار.
؟
آنچه زخم زبان کند با من
زخم شمشیر جان ستان نکند.
؟
-
امثال :
زخم زبان از زخم شمشیر بدتر است ۞ (امثال و حکم دهخدا)؛ مجروح گشتن بوسیله ٔ شمشیر بهتر است از شنیدن طعنه و گواژه ٔ خصمان . رجوع به زخم شود.