اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

زخمة

نویسه گردانی: ZḴM
زخمة. [ زَ م َ ] (ع اِ) (در تداول مردم مصر) قطعه ای پوست است که برای زدن بکار برند. (از محیطالمحیط). نوعی تازیانه را گویند. (از المعجم الوسیط). || زخمة السرج ؛ (در تداول عامه ) دستگیره ای است که کنار زین قرار دهند تا دلو از آن بیاویزند و بهنگام سوار شدن آنرا دست آویز کنند. ج ، زخمات . (از محیط المحیط) (از قاموس عصری ، عربی - انگلیسی ).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۲۳ مورد، زمان جستجو: ۰.۰۸ ثانیه
زخمه راندن . [ زَ م َ / م ِ دَ ] (مص مرکب ) زخمه زدن . ساز زدن . نواختن با زخمه .- بزخمه راندن ؛ در حال نواختن ساز : هم رود زنان بزخمه ران...
زخمه شنیدن . [ زَ م َ / م ِ ش َ / ش ِ دَ ] (مص مرکب ) سماع . گوش به آهنگ ساز دادن . سماع کردن (در این ترکیب ، زخمه بمعنی آوای ساز است ) : ...
تاب زخمه داشتن . [ ب ِ زَ م َ / م ِ ت َ ] (مص مرکب ) مؤلف آنندراج گوید: لوطیان گویند فلان امروز تاب زخمه دارد؛ یعنی تاب حرکات جماع دارد....
« قبلی ۱ ۲ صفحه ۳ از ۳ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.