زخمه زدن . [ زَ م َ
/ م ِ زَ دَ ] (مص مرکب ) نواختن سازهایی که با مضراب و شکافه نواخته میشوند. مضراب با تار آشنا ساختن . ساز زدن
: ای زخمه زنان شد چو بهشتی ز رخش صدر
در صدر بهشت از ره داود رهی کو.
سنائی .
رطل کشان صبح را نزل و نوای تازه نیست
زخمه زنان بزم را ساز و نوای تازه بین .
خاقانی .
زدم زخمه ای چند زنگی فریب
برون بردم از جان زنگی شکیب .
نظامی .
رجوع به زخمه ساختن ، زخمه راندن و زخمه ریختن شود.