اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

زده شدن

نویسه گردانی: ZDH ŠDN
زده شدن . [ زَ دَ / دِ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) دل زده شدن . متنفر گشتن . بیزار شدن : از همه ٔ مردم زده شده بود. (فرهنگ فارسی معین ). زده شدن از چیزی ، دیگر بار بدو رغبت نکردن . || غارت شدن . مورد دزدی قرار گرفتن کاروان وخانه و جز آن . به سرقت رفتن مال و کالا :
هرچه پرسیدند او را همه این بود جواب
کاروانی زده شد کار گروهی سره شد.

لبیبی .


|| حلاجی شدن پنبه و پشم و جز آن : انتداف ؛ زده شدن پنبه . (تاج المصادر بیهقی ). || کوفته شدن . مضروب شدن . (ناظم الاطباء) : مرا گفت این کار بپیچید و دراز کشید چنین که می بینی ، و خصمان زده شده ، چنین شوخ بازآمدند و... (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 593).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۴ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۴ ثانیه
سال زده شدن . [ زَ دَ / دِ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) آسیب دیده شدن محصول . آفت دیدن گیاه یا محصول . تسنّه . (زوزنی ).
ذوق زده شدن . [ ذَ / ذُو زَ دَ / دِ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) سخت شادان شدن . در تداول عوام ، از دست بشدن انتظام عملی و فکری در مقابل حصول آرزوئی...
باران زده شدن . [ زَ دَ / دِ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) بباران ، بی پناهگاهی تر و خیس شدن .
خجالت زده شدن . [ خ َ / خ ِ ل َ زَ دَ / دِ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) شرمسار شدن . شرمگین شدن . تحت تأثیر خجالت واقع گشتن . خجالت کشیدن .
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.