اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

زر کردن

نویسه گردانی: ZR KRDN
زر کردن . [ زَ ک َ دَ ] (مص مرکب ) زر ساختن . طلاکاری کردن . به مجاز، زرگون ساختن :
زرگر رخسار من شد عشق یار سیمبر
این چنین زر کردن آری از چنان زر گر سزد.

سوزنی .


|| به مجاز، مس یا فلزی کم بها را به طلا تبدیل کردن :
چه زرها به خاک سیه درکنند
که باشد که روزی مسی زر کنند.

سعدی .


واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۳ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۲ ثانیه
سکه به زر کردن . [ س ِک ْ ک َ / ک ِ ب ِ زَ ک َ دَ ] (مص مرکب ) سکه زدن زر را. || موافق گفته ای بعمل آوردن . (غیاث ). گفتار را با کردار پیوند...
کار چون زر کردن . [ چ ُ زَ ک َ دَ ] (مص مرکب ) متعدی کار چون زر شدن . (آنندراج ). رونق و نظام دادن . پخته و بسامان کردن کار : ز ما هر یکی را...
زرنگی کردن در واقع برنگ زر کردن بوده که کنایه به دغل و حقه کاری ست! یعنی چیزی را به حیله بجای طلا وانمود کردن... بعد ها 'زر رنگی کردن' با استفاده...
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.