اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

زره

نویسه گردانی: ZRH
زره . [ زِ رِ ] (اِخ ) نام ولایتی است از سیستان . (برهان ) (از ناظم الاطباء). ولایتی است که تعلق به سیستان دارد. (جهانگیری ). شهر و قصبه ٔ سیستان است که آن را گرشاسب ساخته ، چون سبب حفظ تن و جان متوطنین آن شهر می گردیده به زره تشبیه کرده اند و زرنگ نیز گفته اند... و بحیره در سمت مغربی زرنگ است ...و از جنوبی آن دریاچه که آن را آب زره گویند گذرد ومصب رودخانه ٔ هیرمند بحیره زره است و آن رودی است مشهور. فردوسی در باب فرار افراسیاب از کیخسرو به جانب سیستان گفته ... (انجمن آرا) (آنندراج ) :
بیامد دمان تا به آب زره
میان سوده از بند و رنج و گره .

فردوسی (از انجمن آرا) (آنندراج ).


به کشتی ز آب زره درگذشت
همه رنج ما سر به سر باد گشت .

فردوسی (ایضاً).


ز مکران شد آراسته تا زره
میانها ندیدند بند و گره .

فردوسی .


کشیدیم لشکر به ماچین و چین
وز آن روی رانم به مکران زمین
وز آن پس به آب زره بگذرم ۞
اگر پاک یزدان بود یاورم .

فردوسی .


رجوع به تاریخ جهانگشای جوینی ج 2 ص 59، مزدیسنا ص 425، مجمل التواریخ و القصص ص 49، تاریخ سیستان و نزهة القلوب شود.
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۸۱ مورد، زمان جستجو: ۰.۳۰ ثانیه
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید اینجا کلیک کنید.
ذره . [ ذَرْ رَ / رِ ] (اِ) هر جزء غبار منتشر در هوا و جز آن . چیزهای نهایت خرد که از روزن پیدا آید چون آفتاب یا روشنی بر وی تابد. صاحب کشاف ...
زرح . [ زَ ] (ع مص ) سر شکستن کسی را. (منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
زرح . [ زَ رَ ] (ع مص ) درگشتن از جائی به جائی دیگر. (منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
زرة. [ زِ رَ ] (ع مص ) (از: وزر) گناه برداشتن . (تاج المصادر بیهقی ). بزه مند گردیدن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
زرة. [ زِرْ رَ ] (ع اِ) نشان گزیدگی ۞ . (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || فربهی شتران . (منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء). || عقل . (ذی...
ذرح . [ ذَ ] (ع مص ) ذرح طعام ؛ ذراح در وی افکندن . || ذرح شی ٔ در ریح ؛ بباد دادن آن یعنی پرانیدن آن را بباد.
ذرح . [ ذَ رَ ] (ع اِ) درختی است که از چوب آن پالان سازند.
ذرح . [ ذُرْ رَ ] (ع اِ) ذروح . رجوع به ذروح و ذراریح شود.
ذرح . [ ذُ رَ ] (اِخ ) نام پدر یزید سکونی شاعر.
« قبلی ۱ ۲ ۳ ۴ صفحه ۵ از ۹ ۶ ۷ ۸ ۹ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.