زشت گوی . [ زِ ] (نف مرکب ) فحش گوی . (آنندراج ). گستاخ در تکلم . (ناظم الاطباء). فحاش . مفحش . بدزبان . پلیدزبان . (از یادداشت های بخط مرحوم دهخدا). بدگوی . زشت گفتار
: گر او از پی دین شود زشت گوی
تو از بی خرد هوشمندی مجوی .
فردوسی .
نه از جور مردم رهد زشت روی
نه شاهد ز نامردم زشت گوی .
سعدی (بوستان ).
رجوع به زشت و دیگر ترکیبهای آن شود.