اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

زعر

نویسه گردانی: ZʽR
زعر. [ زَ ] (اِخ ) موضعی است به حجاز. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از معجم البلدان ): شهرکی است از دیار قوم لوط به شام و اندر وی آبادانی اندک مانده است . (حدود العالم ).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۱۱۸ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۲ ثانیه
ضأر. [ ض َءْرْ ] (ع اِ) کوفت . حب افرنجی . شجر. مبارک . سیفیلیس ۞ . رجوع به حب افرنجی شود.
ظأر. [ ظَءْرْ ] (ع ص ) عدوّ ظأر؛ دشمن که همچو خود با خود دارد.
ذأر. [ ذَءْرْ] (ع مص ) ترسیدن . || عار و ننگ داشتن از. || دلیری کردن . چیره شدن . (زوزنی ). || خشم گرفتن به . || ذأر چیزی ، ناخوش داش...
شن زار. [ ش ِ ] (اِ مرکب ) رَمله . جداله . زمین پر از شن . ریگزار.- شن زار خان باکی قوم ؛ جائی در ساحل شرقی بحر خزر.- شن زار قزل قوم ؛ در مغرب...
نی زار. [ ] (اِخ ) دهی است جزء دهستان اراضی نیزار بخش مرکزی شهرستان قم در 52هزارگزی جنوب غربی قم متصل به جاده ٔ قم به اصفهان . در جلگه...
لجن زار. [ ل َ ج َ ] (اِ مرکب ) باتلاق . گل و لای فرورونده که باطلاق گویند.
موج زار. [ م َ / م ُ ] (اِ مرکب ) آنجا که موج بسیار بود. دریا. موج خیز : بحر عطای تو جواهر شماربی اثر باد طلب موج زار.عرفی (از آنندراج ).
نخل زار. [ ن َ ] (اِ مرکب ) نخلستان . آنجا که نخل بسیار باشد. که خرمابن بسیار دارد : گر رطب رنگ ناگرفته شد از نخل نخل کیانی به نخل زار بماند.خ...
نفت زار. [ن َ ] (اِ مرکب ) زمین های نفت دار. (یادداشت مؤلف ).
نفس زار. [ ن َ ف َ] (اِ مرکب ) از عالم گلزار. (آنندراج ) : شد صرف نفس بسی درین کارتا همنفسم شد این نفس زار.واله ٔ هروی (از آنندراج ).
« قبلی ۱ ۲ صفحه ۳ از ۱۲ ۴ ۵ ۶ ۷ ۸ ۹ ۱۰ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.