زعط
نویسه گردانی:
ZʽṬ
زعط. [ زَ ] (ع مص ) خبه کردن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) خفه کردن کسی را. (ناظم الاطباء) (ازاقرب الموارد). || بانگ کردن خر. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
واژه های همانند
۳۳۶ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۳ ثانیه
ذات اجدال . [ ت ُ اَ ] (اِخ ) موضعی است نزدیکی بدر که رسول اکرم صلوات اﷲ علیه هنگام رفتن بدر بدانجا نماز گزارد و عبیدبن حرث بن عبدالمطلب ...
ذات احدال . [ ت ُ اَ ] (اِخ ) موضعی است براه مکه در وادی موسوم به صفرا. و در سیر، ذات اجدال آمده است با جیم معجمة.
ذات احفار. [ ت ُ اَ ] (اِخ ) موضعی است در شعر. و شاعر در وصف ابر گوید : القی علی ذات احفار کلاکله و شب ّ نیرانه و انجاب یأتلق .(المرصع).
ذات الحمات . [ ] یاقوت در شرح کلمه الحُنَبِطلة گوید: ماء لبنی سلول ، یردها حاج الیمامة و ایاها عنی ابن ابی حفصة و کان نعت ماکان بین الیمامة ...
ذات الحرمل . [ تُل ْ ح َم َ ] (اِخ ) نام موضعی است در شعر حجاج . (المرصع).
ذات الجنبی . [ تُل ْ جَم ْ بی ی ] (ع ص نسبی ) منسوب بذات الجنب .
ذات البروج . [ تُل ْ ب ُ ] (اِخ ) یا سماء ذات البروج ، فلک هشتم است که بروج دوازده گانه را قدما در آن توهم کرده اند و آفتاب در هر ماهی از ما...
ذات البشام . [ تُل ْ ب َ ] (اِخ ) وادیئی است از بلاد هذیل : و حاولت النکوس بهم فضاقت علی ابراجها ذات البشام ۞ (از المرصع) (معجم البلدان یاق...
ذات الاصاد. [ تُل ْ اِ ] (اِخ ) موضعی است از سرزمین شَرّبة، ردهه و قلتی یعنی مغاکی در کوه که آب در وی گرد آید، به دیار عبس میان هضب القل...
ذات الاصبع. [ تُل ْ اِ ب َ ] (اِخ ) رضیمه ای است یعنی سنگهای برهم چیده ای است به دیار عرب . (المرصع). و صاحب تاج العروس گوید: رضیمه ای است...