اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

زقن

نویسه گردانی: ZQN
زقن . [ زَ ] (ع مص ) برداشتن بار را. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۲۰ مورد، زمان جستجو: ۰.۰۹ ثانیه
ضغن . [ ض َ غ َ ] (ع مص ) کینه ورزیدن . (منتهی الارب ). کینه ور شدن . (زوزنی ). کینه گرفتن . (منتخب اللغات ). || میل کردن . (منتخب اللغات ). م...
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید اینجا کلیک کنید.
سیم ذقن . [ ذَ ق َ ] (ص مرکب ) مرادف سیمین ْذَقَن . که زنخ او چون سیم سپید بود.
زغن آباد. [ زَ غ َ ] (اِخ ) دهی از دهستان اوزوم دل است که در بخش ورزقان شهرستان اهر و یازده هزارگزی جنوب ورزقان واقع است و 455 تن سکنه د...
چاه ذقن . [ هَِ ذَ ق َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) چاه زنخ و چاه زنخدان و چاه غبغب . (آنندراج ). چاه زنخ و چاه زنخدان . (فرهنگ نظام ). کنایه...
ذات ضغن . [ ت ُ ض ِ ] (ع ص مرکب ) ناقة ذات ضغن ؛ ماده اشتری دوستار وطن یعنی جایباش خویش . ای مائلةٌ الی وطنها؛ اشتر ماده که شوگاه خویش دو...
سیمین ذقن . [ ذَ ق َ ] (ص مرکب ) آنکه ذقن وی سپید باشد. که زنخ او در سپیدی نقره را ماند : می بیجاده گون خواهد بت سیمین ذقن خواندبتی خواند...
ذقن الشیخ . [ ذَ ق َ نُش ْ ش َ ] (ع اِ) افسنطین . رجوع به افسنطین شود.
ذقن الباشا. [ ذَ ق َ نُل ْ ] (ع اِ مرکب ) نامی است که عربهای معاصر به ابریشم دهند. و باشا معرّب پاشاست .
ذقن الشیبة. [ ذَ ق َ نُش ْ ش َ ب َ ] (ع اِ مرکب ) گیاهی است که آن را ذنب الثور نیز نامند. (اقرب الموارد).
« قبلی ۱ صفحه ۲ از ۲ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.