زکر
نویسه گردانی:
ZKR
زکر. [ زَ ] (ع مص ) پر کردن چیزی را. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
واژه های همانند
۲۶ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۹ ثانیه
زکر. [ زُ ک َ ] (ع اِ) ج ِ زکرة. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). رجوع به زکرة شود.
(= گفتن، بیان، اشاره) این واژه عربی است و پارسی آن اینهاست:
جالْپ jãlp، پِراه (سنسکریت)
آچَکس (سنسکریت)
مانند: وی با ذکر (= گفتن، بیان، اشاره) این ...
(= یادآوری، تذکر) این واژه عربی است و پارسی آن اینهاست:
بِهاس (سنسکریت)
اَبیسَم (سنسکریت: اَبهیسَمسارَیَتی)
سِماریت (سنسکریت: سْماریتَ)
(= دعا، حمد) این واژه عربی است و پارسی آن اینهاست:
یَجْن (سنسکریت: یَجنا)
سومنا (سنسکریت: سومنَ)
سوکتا (سنسکریت: سوکتَ)
اذکار= یَجنان، سومنان، سوک...
ذکر.[ ذَ ک َ ] (ع ص ) نر. فحل . مرد. نرینه . صاحب برهان گوید: به لغت زند و پازند نیز ذکر به معنی نر باشد: الظلیم ، ذکر النعام ، ظلیم شترمرغ ن...
ذکر. [ ذَ ک َ ] (ع اِ) عوف . شرم مرد. عورت مرد. ایر. نره . حمدان . آلت . آلت مردی . آلت رجولیت . آلت تناسل . شرم اندام مرد. خرزه . نیمور. چک ....
ذکر. [ ذِ ] (ع مص ) یاد کردن .تذکار. گفتن . بیان کردن . بر زبان راندن ۞ . مقابل صُمت . نگاشتن . نبشتن : این فصل از تاریخ مسبوق است بر آنچ...
ذکر. [ ذَ ک َ ] (ع اِ) ضدّ انثی . و جمع آن ذکور است . و عضو مخصوص را نیز نامند و جمع آن مذاکیر است . و این جمع برخلاف قیاس می باشد. || (ص ) ق...
ذکر. [ ذِ ] (اِخ ) نامی از نامهای مردان عرب .
ذکر. [ ذِ ک ِ ] (ع مص ) ذکر مراءة؛ خطبه کردن او یا خواستاری کردن او. || ذکر حق کسی ، حفظ آن . نگاه داشتن آن . ضایع نکردن آن .