اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

زلف

نویسه گردانی: ZLF
زلف . [ زَ ] (ع مص ) پیش شدن ۞ . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). زَلَف . زَلیف . تقدم و تقرب . (اقرب الموارد). || (اِ)نزدیکی و منزلت . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). منزلت : هو ذو زلف ؛ ای منزلة. (اقرب الموارد).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۳۸ مورد، زمان جستجو: ۰.۶۷ ثانیه
ظلف . [ ظَ ل ِ ] (ع ص ) ظلف النفس ؛ عزیز در نفس خویش . پارسا. زاهد.
ظلف . [ ظَ ل َ / ظَ ] (ع ص ) ناچیز. || مباح . روا. || هدر. مفت . باطل . رایگان : ذهب دَمه ظلفاً؛ أی هدراً؛ یعنی رایگان رفت خون او. || (...
ظلف . [ ظُ ل ُ / ظُ ] (ع ص ، اِ) ج ِ ظلیف .
ظلف . [ظُل ْ ل َ ] (ع ص ) ظلوف ٌ ظُلَّف ؛ سُمهای درشت و سخت .
ذات ظلف . [ ت ُ ظِ ] رجوع به ذوات الاظلاف شود.
ظلف التیس . [ ظِ فُت ْ ت َ ] (ع اِ مرکب ) سُم تکه .طبیعتش به ظلف المعز نزدیک تر است . چون بسوزانند و سحق کنند و با عسل بسرشند و به آب بیاشامن...
ظلف الخبز. [ ظِ فُل ْ خ ُ ] (ع اِ مرکب ) کران نان .
ظلف المعز. [ ظِ فُل ْ م َ ] (ع اِ مرکب )سُم بز. سرد و خشک بود در سیم ، داءالثعلب و داءالحیه را نافع بود چون خاکستر آن با سرکه طلا کنند و اگر س...
« قبلی ۱ ۲ ۳ صفحه ۴ از ۴ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.