اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

زمین بوسی

نویسه گردانی: ZMYN BWSY
زمین بوسی . [ زَ ] (حامص مرکب ) خاک بوسی . بوسیدن زمین . سجده :
من و بهتر ز من هزار کنیز
از زمین بوسی تو گشته عزیز.

نظامی .


- زمین بوسی کردن ؛ خاکبوسی کردن . سجده کردن : برنشست پیش بازآمدو از اسب به زیر افتاد و زمین بوسی کرد. بعد از آن رکاب ببوسید. پدر او را در کنار گرفت . (تاریخ طبرستان ).
زمین بوسی کن از راه غلامی
چنان گو کاین چنین گوید نظامی .

نظامی .


رجوع به زمین بوس شود.
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
هیچ واژه ای همانند واژه مورد نظر شما پیدا نشد.
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.