زنخ
نویسه گردانی:
ZNḴ
زنخ . [ زَ ن ِ ] (ع ص ) دُهن زنخ ؛ روغن متغیر ومزه برگشته . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء).
واژه های همانند
۱۳ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۴ ثانیه
کوتاه زنخ . [ زَ ن َ ] (ص مرکب ) آنکه زنخ کوتاه دارد. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا).
گشاده زنخ . [ گ ُ دَ / دِ زَ ن َ ] (ص مرکب ) گشاده عنان . عنان رهاکرده . آزادعنان : گشاده زنخ کردش و تیزتک بدیدش که دارد دل و زور و رگ .فردوسی ...
این یک برداشت کاملا شخصی است و ممکن است اشتباه باشد : با توجه به مصرع دوم بیت :"بر صخره از سیب زنخ بر میتوان دید / خورشید را بر نیزه کمتر میتوان ...