اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

زنده دار

نویسه گردانی: ZNDH DʼR
زنده دار. [ زِ دَ / دِ ] (نف مرکب ) حیات دهنده . نگهدار. نگهبان . حافظ. حارس :
خداوند بی یار و، یار همه
بخود زنده و، زنده دار همه .

نظامی .


تو شدی زنده دار جان ملوک
عز نصره خدایگان ملوک .

نظامی .


ای کمر بسته ٔ کلاه تو، بخت
زنده دار جهان بتاج و به تخت .

نظامی .


- زمین زنده دار ؛ آبادکننده ٔ زمین . (آنندراج ).
- زنده دار خانواده یا دودمانی ؛ آنکه بقای خانواده یا دودمان بوجود او وابسته است :
زند گشتاسبی بجز تو که خواند
زنده دار کیان به جز تو نماند.

نظامی .


|| هوشیار. بیدار. (ناظم الاطباء).
- زنده داران شب ؛ کسانی که شبها را بیدار می مانند و آگاه و باخبرند. (ناظم الاطباء).
- شب زنده دار ؛ کنایه از شب بیدار. (آنندراج ). آنکه همه شب بیدار و هوشیار باشد. (ناظم الاطباء).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۱ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۱ ثانیه
شب زنده دار. [ ش َ زِ دَ / دِ ] (نف مرکب ) قائم الیل . شب بیدار. (مجموعه ٔ مترادفات ص 221). آنکه شب را بیدار بماند. شب خیز. که شب را به دعا یا ...
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.