زنگ و زنجیر. [ زَ گ ُ زَ ] (ترکیب عطفی ، اِ مرکب ) زنگ و زنجیری که فقرای غُلات و بیقیدان در کمر بندند. (بهار عجم ) (آنندراج )
: بود مشکل من ز تدبیر من
دل و ناله شد زنگ و زنجیر من .
طاهر وحید (از بهار عجم ).
قلندرمشربم گردیده ملک فقر تسخیرم
دهن خوانی کند بر پادشاهان زنگ و زنجیرم .
؟ (از بهار عجم ) (از آنندراج ).