زنمة. [ زَ ن َ م َ ] (ع اِ) تره ای است . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد). نوعی از تره . (ناظم الاطباء). || دروش گوش گوسپند و شتر که پاره ای از گوش آن بریده ، معلق گذارند و یفعل ذلک بالکرام من الابل و غیرها. (منتهی الارب ) (از آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
-
زنمتاالاذن ؛ دوتندی متصل نرمه ٔ خرک گوش . (منتهی الارب ) (از آنندراج ) (از اقرب الموارد) (از ناظم الاطباء)
۞ .
-
زنمتاالفوق ؛ هر دو طرف سوفار تیرو یسکن نونه . (منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). هر طرف سوفار تیر و باین معنی به سکون نون هم آمده . (آنندراج ).
-
هو العبد زنمة ؛ مانند هو العبد زلمة است ، در لغات و معانی که گذشت . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). رجوع به زلمةشود.
|| زنمةالشجر؛ تندی که پیش از خوشه یا برگ پدید آید. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء).