زوار
نویسه گردانی:
ZWʼR
زوار. [ زَ ] (اِخ ) دهی از دهستان اندوهجرد است که در بخش شهداد شهرستان کرمان واقع است و 100 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8).
واژه های همانند
۱۳ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۴ ثانیه
زوار. [ زُ ] (ع مص ) زیارت کردن کسی را. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
زوار. [ زِ ] (ع اِ) هر چیز که صلاح چیزی باشد. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). زیار، به قلب واو و یا. (اقرب الموا...
زوار. [ زُوْ وا ] (ع ص ، اِ) ج ِ زائر. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد). زیارت کنندگان . (آنندراج ). زیارت کنندگان و این ج ِ زائر اس...
زوار. [ زَوْ وا ] (ع ص ) صیغه ٔ مبالغه بمعنی بسیار زیارت کننده . (غیاث ) (از دهار). بسیار زیارت کننده . آنکه به زیارت بقاع متبرکه رود. (فرهنگ ...
زوار. [ زَ ] (ص ، اِ) خادم . در بعضی از فرهنگها تخصیص کرده اند به خادم بیماران و زندانیان . (جهانگیری ). مطلق خادم را گویند عموماً و خادم بیما...
زوار. [ زِ ] (اِ مرکب ) زهوار. (فرهنگ فارسی معین ). رجوع به زهوار شود.- زواردررفته ؛ سست از کار افتاده . (فرهنگ فارسی معین ).کهنه و فرسوده ...
زوار. [ زَ ] (اِخ ) زواره برادر رستم زال . (برهان ). نام برادر رستم بوده او را زواره نیز گویند... ۞ . (جهانگیری ). رجوع به ماده ٔ قبل ذیل م...
زوار. [ زَ ] (اِخ ) یکی از دهستانهای شهرستان شهسوار است و از 12 آبادی بزرگ و کوچک تشکیل گردیده و قراء مهم آن رود پشت و کترا و کت کله است ...
زوار. [ زَ] (اِخ ) دهی از دهستان زوار شهرستان شهسوار است که 300 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3).
زؤار. [ زُ آ ] (ع اِ) بانگ و غرش شیر. (ناظم الاطباء).