گفتگو درباره واژه گزارش تخلف زور نویسه گردانی: ZWR زور. [ زَ وَ ] (ع اِمص ) میل و کژی ۞ . || کژی اعلای سینه . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). || از عیبهای اسب است . رجوع به صبح الاعشی ج 2 ص 25 شود. واژه های قبلی و بعدی واژه های همانند ۵۶ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۲ ثانیه واژه معنی تازه زور تازه زور. [ زَ / زِزو ] (ص مرکب ) آنکه قوت بکمال داشته باشد. (آنندراج ). بسیار توانا و باقوت . (ناظم الاطباء) : بوصفش معانی همه تازه زورجلوری... زور داشتن زور داشتن . [ ت َ ] (مص مرکب ) دارای زور و نیرو بودن . || صاحب نفوذ در جامعه و دستگاههای اداری بودن . (فرهنگ فارسی معین ). زور آوردن زور آوردن . [ وَ دَ ] (مص مرکب ) زور دادن . فشار دادن . (فرهنگ فارسی معین ). نیرو کردن . (یادداشت بخط مرحوم دهخدا) : و آب چنان زور آورد که آن... زور بافتن زور بافتن . [ ت َ ] (مص مرکب ) کنایه از دروغ بربستن . (آنندراج ) : آن شاه ز کسری در شاپور گذشته تا کی سخن آراستن و بافتن زور.میرمعزی (از آن... میزان زور میزان زور. (ص مرکب ) با نیروی تمام و درست . عبارت است از شجاع . (از آنندراج ). زور و برسم مسخره بازی زور آزمودن زور آزمودن . [ زْ / زِ دَ ] (مص مرکب ) نیروی خویش را به معرض آزمایش درآوردن . سنجیدن نیرو و قدرت : مماحله ؛ زور آزمودن با هم تا ظاهر شود که ک... ذور ذور. [ ذُ وَ ] (ع اِ) ج ِ ذورة. ذور ذور. (ع اِ) خاک . ذور ذور. [ ذَ ] (ع مص ) ترسانیدن کسی را. تهدید. تخویف . تعداد نمایش: 10 20 50 100 همه موارد « قبلی ۱ ۲ ۳ ۴ صفحه ۵ از ۶ ۶ بعدی » نظرهای کاربران نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست. برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید. ورود