گفتگو درباره واژه گزارش تخلف زور نویسه گردانی: ZWR زور. (اِخ ) ۞ بتی در بلاد داور از دیار سند که از زر مرصع به جواهر بوده است ۞ . (از معجم البلدان ). || بتی بوده است عرب را. رجوع به بت و زون شود. واژه های قبلی و بعدی واژه های همانند ۵۶ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۴ ثانیه واژه معنی زور زور. (اِ) توانایی . قوه . قوت . نیرو. (فرهنگ فارسی معین ) (ناظم الاطباء). قوت و توانایی و با لفظ زدن و آوردن و داشتن و رسیدن و دادن مستعمل ... زور زور. [ زَ وَ] (ق ، اِ) بمعنی زبر است که بالا باشد، چه در فارسی بای ابجد و واو بهم تبدیل می یابند. (برهان ) (آنندراج ). زبر و بالا و زفر. (ناظم... زور زور. [ زَ / زُو ] (اِ) در اوستا عبارت است از نیاز مایع، مثل آب و شیر و غیره که در هنگام رسومات مذهبی بکار برده شود و بخصوص آب آمیخته به ... زور زور. [ زَ ] (ع مص ) زیارت کردن . (ترجمان القرآن ) (تاج المصادر بیهقی ) (دهار). زُوار. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (از منتهی الارب ). رجوع ... زور زور. [ زَ وَ ] (ع مص ) به دنباله ٔ چشم نگریستن . (ناظم الاطباء). || یک رویه نگریستن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). || برآمدن یکی از دو ت... زور زور. [ زَ ] (ع اِ) میانه ٔ سینه یا بر سوی آن تا هر دو شانه . || جای با هم شدن اطراف استخوانهای سینه . || زیارت کنندگان ، یستوی فیه المذ... زور زور. (ع اِ) دروغ . (ترجمان القرآن ) (منتهی الارب ) (آنندراج ) (غیاث ) (ناظم الاطباء). کذب . (اقرب الموارد). ناراستی . فریب . نادرستی . دروغ . (یا... زور زور. [ زَ / زو ] (ع اِ) عقل ورای . (از منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). و منه : ما له زور و لا صَیّور؛ ای رأی یرجع الیه ۞ . (منتهی ... زور زور.(ع ص ، اِ) ج ِ ازور. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). ج ِزوراء. (ناظم الاطباء). رجوع به مفردهای کلمه شود. زور زور. [ زَ وَ ] (ع اِمص ) میل و کژی ۞ . || کژی اعلای سینه . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). || از عیبهای اسب است . رجوع به صبح الاعشی ... تعداد نمایش: 10 20 50 100 همه موارد « قبلی صفحه ۱ از ۶ ۲ ۳ ۴ ۵ ۶ بعدی » نظرهای کاربران نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست. برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید. ورود