زوغ . (اِ) نهر و رودخانه . (برهان ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). رود آب باشد. (اوبهی ). || زردآب بود. (لغت فرس اسدی چ اقبال ص
260). صفراء. زرداب و مجازاً،درد و الم . (یادداشت بخط مرحوم دهخدا)
: دلی کو
۞ پر از زوغ هجران بود
ورا وصل معشوقه درمان بود.
بوشکور (یادداشت ایضاً).