اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

زوغ

نویسه گردانی: ZWḠ
زوغ . (اِ) نهر و رودخانه . (برهان ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). رود آب باشد. (اوبهی ). || زردآب بود. (لغت فرس اسدی چ اقبال ص 260). صفراء. زرداب و مجازاً،درد و الم . (یادداشت بخط مرحوم دهخدا) :
دلی کو ۞ پر از زوغ هجران بود
ورا وصل معشوقه درمان بود.

بوشکور (یادداشت ایضاً).


واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۲۰ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۳ ثانیه
شوق ذوق . [ ش َ / شُو ذَ / ذُو ] (اِ مرکب ) خرسندی . خوشی . خواهش . آرزوی . رغبت . (ناظم الاطباء). رجوع به شوق و ذوق شود.
ذوق زده . [ ذَ / ذُو زَ دَ / دِ ] (ن مف مرکب ) سخت شادان .
اهل ذوق . [ اَ ل ِ ذَ / ذُو ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) کسی که تجلیات وی از مقام روح و قلب به مقام نفس و قوای آن نازل شود چنان که آنها ...
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید اینجا کلیک کنید.
مرده ذوق . [ م ُ دَ / دِ ذَ ] (ص مرکب ) آنکه حس ذوق او باطل باشد. (آنندراج ). بی ذوق . فاقد ذوق سلیم : ترسم که مرده ذوق شمارند خضر راجان دا...
ذوق کردن . [ ذَ /ذُو ک َ دَ ] (مص مرکب ) در تداول عوام . سخت شادمانی نمودن . اظهار سرور و انبساط بسیار کردن : گر چه کردم ذوقها از آشنائیهای ا...
عالم ذوق . [ ل َ م ِ ذَ / ذُو ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) حالت شادمانی و خرمی . (ناظم الاطباء).
شوق و ذوق . [ ش َ / شُو ق ُ ذَ / ذُو ] (ترکیب عطفی ، اِ مرکب ) شوق ذوق . خرسندی و خوشحالی .
بی زاق وزوق . [ ق ُ / زاق ْ ق ُ ] (ترکیب عطفی ، ص مرکب ) بی زاق و زیق . بی زاغ و زوغ . بی زاغ و زیغ. بی بچه و امثال آن . رجوع به «زاق و...
ذوق زده شدن . [ ذَ / ذُو زَ دَ / دِ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) سخت شادان شدن . در تداول عوام ، از دست بشدن انتظام عملی و فکری در مقابل حصول آرزوئی...
« قبلی ۱ صفحه ۲ از ۲ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.