زهر دادن . [ زَ دَ ] (مص مرکب ) زهر خوراندن به کسی . مسموم کردن . (فرهنگ فارسی معین ). کسی را با خورانیدن زهر مسموم کردن یا کشتن . زهر خوراندن به کسی . (از یادداشت بخط مرحوم دهخدا)
: به فرجام شیرین بدو زهرداد
شدن آن دختر خوب قیصرنژاد.
فردوسی .
گرم تو زهر دهی چون عسل بیاشامم
بشرط آنکه بدست رقیب نسپاری .
سعدی .
ترا که گفت که حلوا دهم بدست رقیب
بدست خویشتنم زهر ده که حلوائیست .
سعدی .