زهل
نویسه گردانی:
ZHL
زهل . [ زَ هََ ] (ع مص ) سپید و تابان شدن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || (اِمص ) سپیدی و تابانی . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد).
واژه های همانند
۳۶ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۳ ثانیه
زهل . [ زَ ] (ع مص ) دور شدن از بدی . (منتهی الارب ) (آنندراج ). دور شدن از چیزی . (از اقرب الموارد) (از ناظم الاطباء).
ضهل . [ ض َ ] (ع ص ، اِ) شیر گردآمده .هر چیز که اندک اندک و یکی بعد دیگری فراهم آمده باشد. (منتهی الارب ). || آب اندک . (منتهی الارب ) (من...
ضهل . [ ض َ ] (ع مص ) اندک اندک فراهم آمدن چیزی . (منتهی الارب ). || اندک و تنک گشتن شراب و نوشیدنی . (تاج المصادر) (منتهی الارب ). || ...
ضهل . [ ض ُ هَُ ] (ع ص ، اِ) ج ِ ضَهول . (منتهی الارب ).
ذهل . [ ذُ ] (ع اِ) درختی است خوشبوی . و نام دیگر آن بشام است . رجوع به بشام شود.
ذهل . [ ذُ / ذَ ] (ع اِ) هدء. پاس . پاره . ساعت : جاء فلان بعد ذهل من اللیل ، ای بعد هدء؛ فلان پاسی از شب رفته یا هدئی از شب بشده یا پاره ...
ذهل . [ ذَ ] (ع مص ) مشغول بکردن . (تاج المصادربیهقی ).ذهول . غافل شدن . فراموش کردن . فراموش کردن از روی ناپروائی . || گذاشتن کسی را بر ...
ذهل . [ ذُ ] (اِخ ) (بنو...) نام قبیله ای است وفقیه سیستان بروزگار مأمون خالدبن مضا الذهلی بالولاء منسوب بدین قبیله است . و صاحب اقرب ال...
ذهل . [ ذُ ] (اِخ ) ابن اوس بن نمیربن مشنج . از اتباع تابعین است و زهیربن ابی ثابت از او روایت کند.
ذهل . [ ] (اِخ ) ابن ثعلبةکوفی شیبانی . شاعری معاصر رشید عباسی . و او راست :اذا نسبت عدیا فی بنی ثعل فقدم الدال قبل العین فی النسب .و در ع...