زه و زاد. [ زِ هَُ ] (اِ مرکب ، از اتباع ) این لغت از توابع است بمعنی زن و فرزند و اهل و عیال و نسل . (برهان ) (آنندراج ) (از ناظم الاطباء). خویش و فرزند. (فرهنگ رشیدی ). بچه و فرزند و مراد از این اهل و عیال ... (غیاث ). زاد و ولد. زاد و رود. نسل . تناسل و توالد. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا)
: خاصه بخراسان که مر شما را
آنجازه و زاد و خانمانست .
ناصرخسرو (از فرهنگ رشیدی ).