زیان آوردن . [ وَ دَ ] (مص مرکب ) تلف کردن . خسارت دیدن . تباه کردن
: خاکپای خاک بیزان بوده ام تا گنج زر
کرده ام سود ار بهین عمری زیان آورده ام .
خاقانی .
بچین زلف تو چشمم ز راه دریابار
ببوی سود سفر کرد و بس زیان آورد.
کمال اسماعیل (از آنندراج ).
-
بزیان آوردن ؛ تلف کردن . تباه کردن . فاسد و خراب کردن . در هم ریختن
: تا در آن شهر غله و دیگر اسباب خریدندی و به زیان آوردندی به آب و آتش و در چاه ها ریختن . (فارسنامه ٔ ابن بلخی ص
57). می گفت عمر عزیز بزیان آوردم . (کلیله و دمنه ). گفت ای خداوند آن هر دو نظامی معربدند و سبک مجلس ها را به عربده برهم شورند و بزیان آرند. (چهارمقاله ٔ نظامی ). گفت فرامرز را ندیدم ندانم چگونه است اما بهرام منافق است و اندیشه می کنم کار بزیان آرد. (تاریخ طبرستان ).