زید
نویسه گردانی:
ZYD
زید. [ زَ ] (اِخ ) ابن محسن بن حسین بن حسن بن ابی نمی ، معروف به «الشریف زیده ». وی امیر مکه بود و در همانجا به سال 1014 هَ . ق . متولد شد و به سال 1041 هَ . ق . به امارت مکه رسید و سیرتی نیکو داشت و در دوران او فتنه ها برخاست و او موفق به قمع آنهاگردید. وی مردی حازم و بادهاء بود. بعضی از شاعران او را مدح گفتند. در سال 1077 در مکه درگذشت . (از اعلام زرکلی ). رجوع به خلاصة الاثر ج 2 صص 176 - 186 شود.
واژه های همانند
۶۳ مورد، زمان جستجو: ۰.۰۹ ثانیه
زید. [ زَ ] (اِخ ) ابن مربع. صحابی است . (منتهی الارب ) (آنندراج ).
زید. [ زَ ] (اِخ ) ابن مرثد. رجوع به ابوعثمان شود.
زید. [ زَ ] (اِخ ) ابن مره . رجوع به ابوالمعلی شود.
زید. [ زَ ] (اِخ ) ابن موسی بن جعفر. خواندمیر درباره ٔ وی چنین نویسد: ... افضل اولاد امام موسی بلکه اشرف جمیع برایا علی بن موسی الرضا بود، ...
زید. [ زَ ] (اِخ ) ابن مهلهل بن منهب بن عبدرضا، مکنی به ابومکنف و ملقب به «زیدالخیل ». او از طایفه ٔ طی است . وی از دلیران دوران جاهلیت ب...
زید. [ زَ ] (اِخ ) ابن وهب الجهنی ، مکنی به ابوسلیمان . وی برای زیارت حضرت رسول اکرم حرکت کرد و در راه بود که حضرت رسول (ص ) درگذشت . او...
زید. [ زَ ] (اِخ ) ابن یحیی البحتری . رجوع به ابونضره شود.
زید. [ زَ ] (اِخ ) علوی ، مکنی به ابوهاشم . او در اوائل قرن پنجم در گیلان ادعای امامت می کرد وبدست طایفه ای از الموتیان بقتل رسید. رجوع ب...
ام زید. [ اُم ْ م ِ زَ ] (اِخ ) نام چند تن از زنان صحابی بود. رجوع به الاصابة فی تمییزالصحابة ج 8 ص 235 و 236 شود.
تاج زید. [ زَ ] (اِخ ) یکی از معاصرین بهاءالدین ولد: «... خواجه محمد سرزری گفت مرتاج زید را، که من از بهر آن دانستم که فلانی را نان و ع...