زید
نویسه گردانی:
ZYD
زید. [ زَ ] (اِخ ) ابن وهب الجهنی ، مکنی به ابوسلیمان . وی برای زیارت حضرت رسول اکرم حرکت کرد و در راه بود که حضرت رسول (ص ) درگذشت . او از عمر و حضرت علی (ع ) و ابن مسعود و کبار صحابه روایت دارد و بعد از جماجم درگذشت . (از صفة الصفوة ج 3 ص 15). رجوع به همین کتاب و عیون الاخبار شود.
واژه های همانند
۶۳ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۳ ثانیه
زید. [ زَ ] (اِخ ) ابن علی بن الحسین بن علی بن ابیطالب (ع ). مردی با جلالت قدر و باورع و تقوی بود. پیوسته بنی امیه از قیام وی خائف بودند....
زید. [ زَ ] (اِخ ) ابن علی بن عبداﷲ الفارسی الفسوی . منسوب است به شهر فسا. او در دانش لغت و نحو فاضل بود و به علوم کثیره معرفت داشت . در ...
زید. [ زَ ] (اِخ ) ابن عمربن الخطاب . یکی از شش پسر عمر است از ام کلثوم دختر امیرالمؤمنین علی (ع ). (از یادداشت بخط مرحوم دهخدا). او را [ عم...
زید.[ زَ ] (اِخ ) ابن عمروبن نفیل بن عبدالعزی القرشی العدوی . یکی از حکماء جاهلی و پسرعموی عمربن خطاب بود.او اسلام را درک نکرد ولی از عبا...
زید. [ زَ ] (اِخ ) ابن عوف . رجوع به ابوربیعه شود.
زید. [ زَ ] (اِخ ) ابن عیاش . رجوع به ابوعیاش شود.
زید. [ زَ ] (اِخ ) ابن قعقاع القاری . رجوع به ابوجعفر زید... شود.
زید. [ زَ ] (اِخ ) ابن کلاب بن مرةبن کعب بن لؤی . رجوع به قصی در همین لغت نامه و اعلام زرکلی شود.
زید. [ زَ ] (اِخ )ابن لیث بن سودبن اسلم . از اجداد جاهلی است و فرزندانش بطنی از قضاعة از قحطانیةاند. (از اعلام زرکلی ).
زید. [ زَ ] (اِخ ) ابن مبارک الصنعانی . رجوع به ابوعبداﷲ الخراز شود.